اسلاید شو


شناخت مختصرى از زندگانى امام عسکرى

(برگرفته ازکتاب سیره پیشوایان)


امام عسکرى، یادھمین پیشواى شیعیان، در سال 232 ه'. ق چشم بھ جھان گشود .( 1)پدرش امام دھم، حضرت
یاد « سوسن » است ( 2) کھ برخى، از او بنام ،« حُدَیثھ » ، ھادى - علیھ السلام - و مادرش بانوى پارسا و شایستھ
کرده اند ( 3 .(این بانوى گرامى، از زنان نیکو کار و داراى بینش اسلامى بود و در فضیلت او ھمین بس کھ پس از
شھادت امام حسن عسکرى - علیھ السلام - پناھگاه و نقطھ اتّکاى شیعیان در آن مقطع زمانى بسیار بحرانى و پر
). اضطراب بود ( 4
سکونت (اجبارى) داشت، بھ « عسکر « در محلھ ،« سامّرأ » از آنجا کھ پیشواى یازدھم بھ دستور خلیفھ عباسى در
). نامیده مى شود ( 5 « عسکرى » ھمین جھت
است. او 22 سالھ بود کھ پدر » ابو محمد » 6) وکنیھ اش ) « زکى » و « نقى » ، از مشھورترین القاب دیگر حضرت
ارجمندش بھ شھادت رسید. مدّت امامتش 6 سال و عمر شریفش 28 سال بود، در سال 260 ه' بھ شھادت رسید و
). در خانھ خود در سامّرأ در کنار مرقد پدرش بھ خاک سپرده شد ( 7
خلفاى معاصر حضرت
امام عسکرى - علیھ السلام - در مدت کوتاه امامت خویش با سھ نفر از خلفاى عباسى کھ ھر یک از دیگرى
ستمگرتر بودند، معاصر بود، این سھ تن عبارتند از :
) 255 - 252) ˢ 1المعتزّ با -
) 256 - 2المھتدى لله( 255 -
) 279 - 256)ˢ 3المعتمد با -
خلفاى عباسى کھ روز نخست بھ نام طرفدارى از علویان و بھ عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى امیھ قیام کردند، آنچھ
را کھ قبلاً بھ مردم وعده داده بودند، نادیده گرفتھ و مانند خلفاى بنى امیھ و بلکھ بدتر از آنان ستمگرى و خود
کامگى را آغاز کردند .
براى ارائھ کارنامھ سیاه خلفاى عباسى کھ با امام عسکرى - علیھ السلام - معاصر بودند، ذیلاً بھ حوادث دوران
حکومت و چگونگى زمامدارى آنان را بھ صورت فشرده اشاره مى کنیم :
1معتزّ -
وى فرزند متوکل عباسى است کھ پس از برکنارى مستعین در سال 252 زمام امور را بھ دست گرفت و راه
پیشینیان را تعقیب کرد .
پس از قتل متوکل، ترکان بر امور کشور مسلط شدند و بھ جاى اینکھ خلیفھ فرمانده آنان باشد، خلیفھ را بھ زیر
فرمان خود در آوردند، بھ گونھ اى کھ اگر خلیفھ بھ خواستھ ھاى آنان تن نمى داد، نقشھ برکنارى یا قتل او را
مى کشیدند. داستانى کھ ذیلاً یادآور مى شویم گواه این معنا است :
گروھى از ھمفکران و محرمان اسرار خود را در مجلسى گرد آورد سپس ستاره شناسى را احضار « معتز » روزى
کردند تا مدت خلافت وى را تعیین کند. در این موقع ظریفى کھ در مجلس بود، گفت: من بیش از ستاره شناس، از
ل چنین بیان کرد: تا روزى کھ ترکان ھوادار خلیفھ ھستند و ◌ّ ؛ مدت خلافت و عمر او آگاھم. آنگاه نظریھ خود رإ
دوام حکومت او را بخواھند، او بر مسند خلافت مستقر خواھد بود و روزى کھ مورد خشم آنان قرار گیرد و علاقھ
) آنان از او قطع شود، آن روز پایان حکومت او خواھد بود!( 8
قتل معتزّ
بر اثر نفوذ و تسلط ترکان در دربار خلافت، وضع بھ گونھ اى بود کھ خلیفھ یک مقام تشریفاتى بیش نبود ورتق وفتق
امور عملاً در دست ترکان قرار داشت .
روزى گروھى از ترکان وارد قصر معتز شدند و او را کشان کشان بھ اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق
کتک زده و پیراھنش را سوزاندند و او را در حیاط قصر زیر آفتاب نگھ داشتند. آفتاب آن روز بھ قدرى گرم بود کھ
زمین مانند تنور داغ بود و ھیچ کس نمى توانست دو پاى خود را بر روز زمین بگذارد و ناچار بود بھ اصطلاح پا
بپا شود. در این موقع ترکان او را از مقام خلافت خلع کردند و گروھى را بر این خلع گوه گرفتند. سپس بھ منظور
قتل خلیفھ معزول تصمیم گرفتند او را بھ یک نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شکنجھ ھاى فراوان بھ
زندگى او خاتمھ دھد. بدین گونھ خلیفھ را در حالى کھ نیمھ جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب
) سرداب را با خشت و گچ مسدود کردند و معتز بھ ھمان حالت زنده بھ گور شد!( 9
2مھتدى
در « معتز » دومین خلیفھ معاصر امام یازدھم، و چھاردھمین خلیفھ عباسى بود کھ پس از قتل برادرش ،« مھتدى «
سال 255 ه' بر مسند خلافت تکیھ زد .
مھتدى نیز بسان برادر، استقلالى در کارھا نداشت و پیوستھ بازیچھ دست ترکان دربار عباسى بود. مھتدى، در
در « عمر بن عبدالعزیز » قیاس با دیگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباھت بھ
میان خلفاى بنى امیھ نبود. او گاھى مى گفت: در میان خلفاى اموى حداقل یک فرد پاکدامن (عمر بن عبدالعزیز)
وجود داشت، براى ما بسیار شرم آور است کھ در میان خلفاى عباسى کسى شبیھ و مانند او نباشد؛ ازینرو او نیز
ھمچون عمر بن عبدالعزیز تا حدودى بھ شکایات مردم رسیدگى مى کرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى میانھ
روى را رعایت مى نمود. او پس از رسیدن بھ خلافت، دربار را از مظاھر تشریفات و اشرافیگرى پاکسازى و
). بساط میگسارى را جمع کرد. مورخان در این زمینھ داد سخن داده او را بھ این مناسبت ستوده اند ( 10
البتھ بھ نظر مى رسد کھ انگیزه مھتدى در این حرکت، ملاحظات اجتماعى و سیاسى بوده است. او این معنا را درک
مى کرد کھ در جامعھ اسلامى افرادى بھ مراتب از او بھتر و آگاھتر و شایستھ تر وجود دارند و با وجود چنین
شخصیتھایى او باید زمام کار مسلمانان را بھ آنان بسپارد و خود از صحنھ سیاست و زمامدارى کنار برود و با این
ژستھا مى خواست پایگاه مردمى پیدا کند، وگرنھ شخصى کھ بھ قول برخى از مورخان، روزھا روزه مى گرفت و
با نان و سرکھ و نمک افطار مى کرد ( 11 )، باید آنچنان ھوسھاى نفسانى خویش را سرکوب کرده باشد کھ خلافت را
بھ چیزى نخرد، در صورتى کھ مى بینیم او تا آخرین لحظھ عمر و تا روزى کھ مانندبرادر خود معتز کشتھ شد، بر
مسند خلافت تکیھ زده بود. تاریخ از این زمامداران زیاد دیده و بسیار بعید است کھ این نوع کارھا انگیزه الھى
داشتھ باشد. روشنترین گواه بر دنیاطلبى و طغیانگرى مھتدى این است کھ وى امام عسکرى را بھ زندان فرستاد و
در دوران حکومت او تا شبى کھ کشتھ شد امام در زندان بھ سر مى برد و حتى تصمیم داشت امام را بھ قتل برساند.
)12)
3معتمد -
سومین خلیفھ معاصر امام عسکرى - علیھ السلام - معتمد عباسى است. چھار سال از دوران امامت حضرت
عسکرى - علیھ السلام - در دوران حکومت او سپرى شده است .
معتمد در سال 229 متولد شد و در سال 256 بھ وسیلھ ترکان بھ خلافت رسید و در سال 279 در گذشت .
اگر مورخان درباره مھتدى (پسر عموى معتمد) ( 13 ) مطالبى تمجیدآمیز نوشتھ و تا حدى او را ستوده اند، در
مقابل، در بیان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده اند و اتفاق نظر دارند کھ او شیفتھ عیاشى و خوشگذرانى بود و آنچھ
براى او مطرح نبود کار و گرفتاریھاى مردم بود. از این جھت مردم نیز از او روى گردان بودند و چشم امید بھ
طلحھ) دوختھ بودند زیرا بھ علت آنکھ او بشدت در فساد اخلاق و شھوات غوطھ ور شده ) « موفق » برادر او
زمام امور را بھ دست گرفتھ بود . » موفق » بود( 14 )، برادرش
بود، اما « معتمد » در عصر معتمد مى نویسند: گرچھ زمام خلافت بظاھر در دست « موفق » مورخان در باب اقتدار
) بود و براى معتمد از خلافت نامى بیش نبود. ( 15 « موفق » در واقع گرداننده خلافت
اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر امام عسکرى (ع(
چنانکھ دیدیم، خلفاى عباسى از ھر گونھ اِعمال فشار و محدودیت نسبت بھ امامان دریغ نمى کردند و این فشارھا در
عصر امام جواد و امام ھادى و امام عسکرى در سامّرأ بھ اوج خود رسید. شدّت این فشارھا بھ قدرى بود کھ سھ
پیشواى بزرگ شیعھ کھ در مرکز حکومت آنھا (سامّرأ) مى زیستند، با عمر کوتاھى جام شھادت نوشیدند: امام جواد
در سن 25 سالگى، امام ھادى در سن 41 سالگى و امام عسکرى در سن 28 سالگى کھ جمعاً 92 سال مى شود؛ و
این حاکى از شدّت فشارھا و صدمات رسیده بر آنھا مى باشد. ولى در این میان، فشارھا و محدودیتھاى زمان امام
حسن عسکرى، بھ دو علّت، از دو پیشواى دیگر بیشتر بود :
1در زمان امام عسکرى - علیھ السلام - شیعھ بھ صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بود و ھمھ مردم -
مى دانستند کھ این گروه بھ خلفاى وقت معترض بوده و حکومت ھیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونى نمى داند،
بلکھ معتقد است امامت الھى در فرزندان على - علیھ السلام - باقى است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این
عباسى، « معتمد » وزیر ،ù»ََ عبید ا » خانواده امام حسن عسکرى - علیھ السلام - بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف
نزد عبید لله رفت و « کذّاب » بھ این موضوع است. توضیح اینکھ پس از شھادت حضرت عسکرى، برادرش جعفر
گفت: منصب برادرم را بھ واگذار، من در برابر آن سالیانھ بیست ھزار دینار بھ تو مى دھم. وزیر بھ او پرخاش
کرد و گفت: احمق! خلیفھ آن قدر بھ روى کسانى کھ پدر و برادر تو را امام مى دانند، شمشیر کشید تا بلکھ بتواند
آنان را از این عقیده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام کوششھایى کھ کرد توفیقى بھ دست نیاورد، اینک اگر تو در
نظر شیعیان امام باشى نیازى بھ خلیفھ و غیر خلیفھ ندارى واگر در نظر آنان چنین مقامى نداشتھ باشى، کوشش ما،
) در این راه کوچکترین فایده اى نخواھد داشت. ( 16
2خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مى دانستند مھدى موعود کھ تار و مار کننده کلیھ -
حکومتھاى خود کامھ است، از نسل حضرت عسکرى - علیھ السلام - خواھد بود، بھ ھمین جھت پیوستھ مراقب
وضع زندگى او بودند تا بلکھ بتوانند فرزند او را بھ چنگ آورده و نابود کنند (ھمچون تلاش بیھوده فرعونیان براى
نابودى موسى!) چنانکھ در جریان شھادت امام توضیح خواھیم داد .
بھ دلائل یاد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدھم فوق العاده شدید بود و از ھر طرف او را تحت
کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسى بھ قدرى از نفوذ و موقعیت مھم اجتماعى امام نگران بود کھ امام را
)18)( ناگزیر کرده بود ھر ھفتھ روزھاى دوشنبھ و پنجشنبھ در دربار حاضر شود.( 17
امام را بازداشت و زندانى کرد » معتز » دربار عباسى بھ قدرى وحشت داشت کھ بھ این مقدار کفایت نکرد، بلکھ
دستور داد امام را بھ سمت کوفھ حرکت داده و در راه او را بھ قتل برساند، ولى « سعید حاجب » 19 ) و حتى بھ )
)/ پس از سھ روز، ترکان، خودِ او را بھ ھلاکت رساندند( 20
نیز امام را بازداشت و زندانى کرد و تصمیم بھ قتل حضرت داشت کھ خداوند مھلت نداد و « مھتدى » پس از او
). ترکان بر ضدّ او شوریدند و وى را بھ قتل رساندند ( 21
تدابیر امنیتى امام عسکرى (ع(
علاوه بر آنچھ گفتیم، اسناد و شواھد دیگرى در دست است کھ از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشھ ھاى خائنانھ
دربار عباسى در مورد امام و یارانش را نشان مى دھد، و از سوى دیگر ھشیارى و تدابیر امنیتى امام را بخوبى
جلوه گر مى سازد کھ از آن جملھ چند مورد یاد شده در زیر را مى تون نام برد :
و برادرش « امام عسکرى » 22 ) مى گوید: ما چند نفر در زندان بودیم کھ ) « 1ابو ھاشم داود بن قاسم جعفرى - «
را وارد زندان کردند. براى عرض ادب و خدمت، بھ سوى حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در « جعفر »
خ ل: عجمى) بود و ادعا مى کرد کھ از علویان است. امام متوجھ حضور وى شد و گفت: » ( جمحى » زندان، مردى
اشاره کرد کھ « جمحى » اگر در جمع شما فردى کھ از شما نیست نمى بود، مى گفتم کى آزاد مى شوید. آنگاه بھ مرد
بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، او گزارشى از آنچھ
گفتھ اید براى خلیفھ تھیھ کرده کھ ھم اکنون در میان لباسھاى اوست. یکى از حاضران او تفتیش کرد و گزارش را
) کھ در لاى لباس پنھان کرده بود، کشف کرد، مطالب مھم و خطرناکى درباره ما نوشتھ بود.( 23
این حادثھ نشان مى دھد کھ حتى در زندان ھم براى کنترل امام و شیعیان، مأمور مخفى گماشتھ بودند .
مى گوید: بھ حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم کھ چیزى « احمد بن اسحاق » 2یکى از یاران امام بنام -
بنویسد و من خط او ببینم تا اگر نامھ اى از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامھ جعل کند) امام
) فرمود :خط من، گاھى با قلم باریک و گاھى با قلم پھن است، اگر چنین تفاوتى مشاھده کردى نگران نباش...( 24
3یکى از یاران امام مى گوید: ما گروھى بودیم کھ وارد سامرّأ شدیم و مترصد روزى بودیم کھ امام از منزل -
خارج شود تا بتوانیم او را در کوچھ و خیابان ببینیم. در این ھنگام نامھ اى بھ این مضمون از طرف امام بھ ما
رسید :ھیچ کدام بر من سلام نکنید، ھیچ کس از شما بھ سوى من اشاره نکند، زیرا براى شما خطر جانى دارد!
)25)
مى گوید: روزى در خیابان منتھى بھ بازار گوسفند فروشھا نشستھ بودم. ناگھان امام حسن « 4عبدالعزیز بلخى - «
عسکرى را دیدم کھ بھ سوى دروازه شھر حرکت مى کرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم کھ: مردم! این حجت
خدا است، او را بشناسید. ولى با خود گفتم در این صورت مرا مى کشند! امام وقتى بھ کنار من رسید و من بھ او
نگریستم، انگشت سبابھ را بر دھان گذاشت و اشاره کرد کھ سکوت! من بسرعت پیش رفتم و بوسھ بر پاھاى او
زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنى، ھلاک مى شوى! شب آن روز بھ حضور امام رسیدم. فرمود: باید
) رازدارى کنید وگرنھ کشتھ مى شوید، خود را بھ خطر نیندازید. ( 26
5در زمان امام عسکرى - علیھ السلام - شخصى از علویان بھ عزم کسب و کار از سامرّأ بیرون آمده و بھ سوى -
« حلوان » بلاد جبل (قسمتھاى کوھستانى غرب ایران تا ھمدان و قزوین) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم
(پل ذھاب) بھ او برخورد کرد و پرسید :
-از کجا آمده اى؟
-از سامرّأ .
-آیا فلان محلھ و فلان کوچھ را مى شناسى؟
-آرى .
-از حسن بن على خبرى دارى؟
-نھ .
-براى چھ بھ جبل آمده اى؟
-براى کسب و کار .
-من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با ھم بھ سامرّأ برویم و مرا بھ خانھ حسن بن على (عسکرى) برسان. علوى
) پذیرفت و او را بھ خانھ امام برد...( 27
این ماجرا بخوبى نشان مى دھد کھ بھ واسطھ کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسى بھ امام تا چھ حدّ دشوار بوده
است .
از طرف دیگر، مبلغى کھ مرد حلوانى - در برابر راھنمایى او بھ خانھ حضرت - بھ شخص علوى پرداخت، نشانھ
اھمیّت دیدار با امام در آن روزگا است ،زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجھى بوده است، چھ، ارزش یک
دینار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل یک شتر دانستھ اند ( 28 )، بنابر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید
در آن زمان، مثل این بوده است کھ کسى در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد !
ابعاد ھفتگانھ فعالیت امام عسکرى (ع(
امام عسکرى، با وجود ھمھ این فشارھا و کنترلھا و مراقبتھاى بى وقفھ حکومت عباسى، یک سلسلھ فعالیتھاى
سیاسى و اجتماعى و علمى در جھت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامى انجام مى داد کھ مى توان آنھا را بدین
گونھ خلاصھ کرد:
1کوششھاى علمى در دفاع از آیین اسلام و ردّ اشکالھا و شبھات مخالفان، و نیز تبیین اندیشھ صحیح اسلامى، -
2ایجاد شبکھ ارتباطى با شیعیان مناطق مختلف از طریق نمایندگان و اعزام پیکھا و ارسال پیامھا، -
3فعالیتھاى سرّى سیاسى بر رغم تمامى کنترلھا و مراقبتھاى حکومت عباسى، -
4حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه یاران خاص خود، -
5تقویت و توجیھ سیاسى رجال و عناصر مھم شیعھ در برابر مشکلات، -
6استفاده گسترده از آگاھى غیبى براى جلب منکران امامت و دلگرمى شیعیان، -
7آماده سازى شیعیان براى دوران غیبت فرزند خود امام دوازدھم/ -
اینک ھر کدام از این فعالیتھا، را جداگانھ توضیح مى دھیم:
1کوششھاى علمى -
گرچھ امام عسکرى بھ حکم شرائط نامساعد و محدودیت بسیار شدیدى کھ حکومت عباسى برقرار کرده بود، موفق
بھ گسترش دانش دامنھ دار خود در سطح کل جامعھ نشد، اما در عین حال، با ھمان فشار و خفقان شاگردانى تربیت
کرد کھ ھر کدام بھ سھم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبھات دشمنان نقش مؤثرى داشتند/
ره - تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است( 29 ) کھ در میان آنان - « شیخ طوسى «
چھره ھاى روشن، شخیتھاى برجستھ و مردان وارستھ اى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو ھاشم داود بن
قاسم جعفرى، عبدلله بن جعفر حمیرى، ابو عمرو عثمان بن سعید عَمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفّار بھ
چشم مى خورند کھ شرح خدمات و کوشھاى آنان در این کتاب نمى گنجد و زندگینامھ پر افتخار و آموزنده آنان را
مى توان در کتب رجال خواند/
علاوه بر تربیت این شاگردان، گاھى چنان مشکلات و تنگناھایى براى مسلمانان پیش مى آمد کھ جز حضرت
عسکرى کسى از عھده حل آنھا بر نمى آمد. امام در این گونھ مواقع، در پرتو علم امامت، با یک تدبیر فوق العاده،
بن بست را مى شکست و مشکل را حل مى کرد. براى این مطلب مى توان دو نمونھ ذکر کرد:
الف - اشتباه فیلسوف!
کھ از فلاسفھ اسلام و عرب بھ شمار مى رفت و در عراق اقامت « اسحاق کِندى » : مى نویسد « ابن شھر آشوب «
او مدتھاى زیادى در منزل نشستھ و گوشھ نشینى اختیار !« تناقضھاى قرآن » داشت( 30 )، کتابى تألیف نمود بھ نام
کرده و خود را بھ نگارش آن کتاب مشغول ساختھ بود. روزى یکى از شاگردان او بھ محضر امام عسکرى - علیھ
السلام شرفیاب شد. ھنگامى کھ چشم حضرت بھ او افتاد، فرمود :
را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما « کندى » آیا در میان شما مردى رشید وجود ندارد کھ گفتھ ھاى استادتان
ھمگى از شاگردان او ھستیم و نمى توانیم بھ اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبى بھ شما تلقین و
تفھیم شود مى توانید آن را براى استاد نقل کنید؟
شاگرد گفت: آرى، امام فرمود:
از اینجا کھ برگشتى بھ حضور استاد برو و با او بھ گرمى و محبت رفتار نما و سعى کن با او انس و الفت پیدا
کنى. ھنگامى کھ کاملاً انس و آشنایى بھ عمل آمد، بھ او بگو: مسئلھ اى براى من پیش آمده است کھ غیر از شما
کسى شایستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئلھ این است کھ: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانى اى غیر
از آنچھ شما حدس مى زنید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواھد گفت: بلى، ممکن است چنین منظورى داشتھ باشد. در این ھنگام بگو شما چھ مى دانید، شاید
گوینده قرآن معانى دیگرى غیر از آنچھ شما حدس مى زنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معناى خود
بھ کار برده اید؟ امام در اینجا اضافھ کرد: او آدم باھوشى است، طرح این نکتھ کافى است کھ او را متوجھ اشتباه
خود کند/
شاگرد بھ حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکھ زمینھ براى طرح مطلب مساعد گردید. سپس
سؤال امام را بھ این نحو مطرح ساخت :
آیا ممکن است گوینده اى سخنى بگوید و از آن مطلبى اراده کند کھ بھ ذھن خواننده نیاید؟ و بھ دیگر سخن: مقصود
گوینده چیزى باشد مغایر با آنچھ در ذھن مخاطب است؟ فیلسوف عراقى با کمال دقت بھ سؤال شاگرد گوش داد و
گفت :سؤال خود را تکرار کن. شاگرد سؤال را تکرار نمود. استاد تأملى کرد و گفت :آرى، ھیچ بعید نیست امکان
دارد کھ چیزى در ذھن گوینده سخن باشد کھ بھ ذھن مخاطب نیاید و شنونده از ظاھر کلام گوینده چیزى بفھمد کھ
وى خلاف آن را اراده کرده باشد/
استاد کھ مى دانست شاگرد او چنین سؤالى را از پیش خود نمى تواند مطرح نماید و در حدّ اندیشھ او نیست، رو بھ
شاگرد کرد و گفت: تو را قسم مى دھم کھ حقیقت را بھ من بگویى، چنین سؤالى از کجا بھ فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: چھ ایرادى دارد کھ چنین سؤالى بھ ذھن خود من آمده باشد؟استاد: نھ، تو ھنوز زود است کھ بھ چنین
مسائلى رسیده باشى، بھ من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفتھ اى؟
امام حسن عسکرى - علیھ السلام -) مرا با این سؤال آشنا نمود/ ) « ابو محمد » ، شاگرد: حقیقت این است کھ
استاد: اکنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنین سؤالھایى تنھا زیبنده این خاندان است (آنان ھستند کھ مى توانند
)/ حقیقت را آشکار سازند)( 31
آنگاه استاد با درک واقعیت و توجھ بھ اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن کردند و آنچھ را کھ بھ عقیده خود درباره
) نوشتھ بود تماماً سوزاند!( 32 « تناقضھاى قرآن »
ب - مشت راھب باز مى شود!
خلیفھ وقت، فرمان داد مردم بھ نماز استسقأ (طلب باران 9 ،« معتمد » . یک سال در سامرّأ قحطى سختى پیش آمد
بروند. مردم سھ روز پى در پى براى نماز بھ مصلاّ رفتند و دست بھ دعا بر داشتند، ولى باران نیامد. روز چھارم
بزرگ اسقفان مسیحى، ھمراه مسیحیان و راھبان بھ صحرا رفت. یکى از راھبان ھر وقت دست خود را ،« جاثِلیق «
بھ سوى آسمان بلند مى کرد بارانى درشت فرو مى بارید. روز بعد نیز جاثلیق ھمان کار را کرد و آنقدر باران آمد
کھ دیگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و ھمین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل بھ مسیحیت در
میان بسیارى از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفھ ناگوار آمد و ناگزیر امام را کھ زندانى بود، بھ دربار خواست و
گفت: امت جدت را دریاب کھ گمراه شدند!
امام فرمود: از جاثلیق و راھبان بخواه کھ فردا سھ شنبھ بھ صحرا بروند/
خلیفھ گفت: مردم دیگر باران نمى خواھند، چون بھ قدر کافى باران آمده است، بنابراین بھ صحرا رفتن چھ فایده اى
دارد؟
امام فرمود: براى آنکھ ان شأ لله تعالى شک و شبھھ را برطرف سازم/
خلیفھ فرمان داد پیشواى مسیحیان ھمراه راھبان سھ شنبھ بھ صحرا رفتند. امام عسکرى - علیھ السلام - نیز در
میان جمعیت عظیمى از مردم بھ صحرا آمد .آنگاه مسیحیان و راھبان براى طلب باران دست بھ سوى آسمان
برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان دست راھب معینى را بگیرند و آنچھ در میان انگشتان اوست
بیرون آوردند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامى از استخوانھاى آدمى یافتند. امام استخوان را گرفت، در
پارچھ اى پیچید و بھ راھب فرمود: اینک طلب باران کن! راھب این بار نیز دست بھ آسمان برداشت، اما بعکس ابر
کنار رفت و خوشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفھ از امام پرسید:
این استخوان چیست ؟
امام فرمود: این استخوان پیامبرى از پیامبران الھى است کھ از قبور برخى پیامبران برداشتھ اند و استخوان ھیچ
پیامبرى ظاھر نمى گردد جز آنکھ باران نازل مى شود. خلیفھ امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند، دیدند ھمان
طور است کھ امام مى فرماید/
این حادثھ باعث شد کھ امام از زندان آزاد شود و احترام او در افکار عمومى بالا رود. در این ھنگام امام از
فرصت استفاده کرده و آزادى یاران خود را کھ با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفھ خواست و او نیز خواستھ
)/ حضرت را بھ جا آورد( 33
2ایجاد شبکھ ارتباطى با شیعیان -
در زمان امام عسکرى - علیھ السلام - تشیع در مناطق مختلف و شھرھاى متعددى گسترش و شیعیان در نقاط
فراوانى تمرکز یافتھ بودند. شھرھا و مناطقى مانند :کوفھ، بغداد، نیشابور، قم، آبھ (آوه)، مدائن، خراسان، یمن رى
آذربایجان، سامّرأ، جرجان و بصره از پایگاھھاى شیعیان بھ شمار مى رفتند. در میان این مناطق، بھ دلائلى،
)/ سامرّأ، کوفھ بغداد قم و نیشابور از اھمیت ویژھاى برخوردار بود( 34
گستردگى و پراکندگى مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ایجاب مى کرد تا پیوند شیعیان را با
حوزه امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با ھمدیگر از سوى دوم برقرار سازد، و از این رھگذر، آنان را از نظر
دینى و سیاسى رھبرى و سازماندھى کند/
این نیاز، از زمان امام نھم احساس مى شد و چنانکھ در سیره آن حضرت و امام دھم توضیح دادیم، شبکھ ارتباطى
وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، بھ منظور برقرارى چنین سیستمى، از آن زمان بھ مورد اجرا
گذاشتھ مى شد/
این برنامھ در زمان امام عسکرى - علیھ السلام - نیز تعقیب گردید: بھ گواھى اسناد و شواھد تاریخى، امام عسکرى
- علیھ السلام - نمایندگانى از میان چھره ھاى درخشان و شخصیتھاى برجستھ شیعیان، برگزیده، در مناطق متعدد
منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در ھمھ مناطق زیر نظر داشت. از میان این
یاد کرد/ ،« نیشابور » نماینده امام در ،» ابراھیم بن عبده » نمایندگان، مى توان از
و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در ھدایت « اسحاق بن اسماعیل » امام طى نامھ مفصلى خطاب بھ
امت اسلامى، تشریح ضرورت و اھمیت پیروى از امامان و ھشدار از سرپیچى از فرمان امام نوشت:
اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراھیم بن عبده ھستى تا وى بھ آنچھ من در نامھ اى کھ توسط محمد موسى «...
نیشابورى فرستاده ام عمل کند. تو و ھمھ کسانى کھ در شھر تو ھستند موظفید بر اساس نامھ مزبور عمل کنید/
ابراھیم بن عبده این نامھ مرا براى ھمھ بخواند تا جاى سؤال و ابھامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر
ابراھیم بن عبده و بر تو و ھمھ پیروان ما باد! ھمھ کسانى کھ از پیروان من و از مردم شھر تواند و این نامھ را
بخوانند و کسانى کھ در آن ناحیھ از حق منحرف نشده اند، باید حقوق مالى ما را بھ ابراھیم بن عبده بپردازند و او
)/36)«.. 35 ) یا بھ کسى کھ وى معرفى مى کند، تحویل بدھد، و این دستور من است )« رازى » نیز باید آن را بھ
از این نامھ، علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شیعیان کھ اھمیت بسزایى در تقویت و تحکیم وضع
اقتصادى جبھھ تشیع داشت، استفاده مى شود کھ نمایندگان امام داراى سلسلھ مراتبى بودند و حوزه فعالیت ھر کدام
از آنان مشخص بود و وجوه جمع آورى شده مى بایست در نھایت بھ دست وکیل اصلى برسد و او بھ امام برساند/
امام، گویا براى تقویت و تثبیت موقعیت ابراھیم بن عبده و نیز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعالیت او، طى
چنین نوشت: » عبدلله بن حَ مدِویھ بیھقى » نامھ اى بھ
من ابراھیم بن عبده را براى دریافت حقوق مالى آن سامان و ناحیھ شما منصوب کردم و او را وکیل امین و مورد «
اعتماد خویش نزد پیروان خود قرار دادم .تقوا در پیش گیرید و مراقب باشید و وجوه مالى واجب را بپردازید کھ
)37)«... ھیچ کس در ترک یا تأخیر پرداخت آن معذور نیست
گویا برخى از شیعیان در مورد اصالت خط و نامھ امام درباره ابراھیم ایجاد شبھھ و تردید کرده احتمال داده بودند
کھ مجعول باشد، از اینرو امام طى نامھ جداگانھ اى نوشت:
نامھ اى کھ درباره وکالت ابراھیم از ناحیھ من - جھت دریافت حقوق مالى مربوط بھ من از شیعیان آن منطقھ - «
)38)«... رسیده، بھ خط خود من است
از یاران خاص امام و از شخصیتھاى ،« احمد بن اسحاق بن عبدلله قمى اشعرى » یکى دیگر از نمایندگان امام
بزرگ شیعى در قم، بود/
بعضى از دانشمندان علم رجال، از او بھ عنوان رابط بین قمیھا و امام و از جملھ اصحاب خاص آن حضرت یاد
استفاده « بحار الأنوار » کرده اند( 39 ). اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانستھ اند( 40 ). از روایتى در
)/ مى شود کھ او نماینده امام در موقوفات قم بوده است( 41
مى نویسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى، استاد شیخ صدوق، نماینده امام ابو محمد « محمد بن جریر طبرى «
عسکرى بود. وقتى کھ آن حضرت درگذشت، وکالت حضرت صاحب الزمان را بھ عھده گرفت. از طرف حضرت
نامھ ھایى خطاب بھ او صادر مى شد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گرد آورى نموده و بھ امام
مى رساند( 42 ). احمد بن اسحاق صدو شصت کیسھ طلا و نقره را کھ از شیعیان قم گرفتھ بود، بھ امام تسلیم
کرد( 43 ) و این، حجم چشمگیر و جوه جمع آورى شده را نشان مى دھد/
اھوازى، یکى دیگر از وکلاى امام بود. اموالى از بیت المال نزد او جمع آورى شده بود و « ابراھیم بن مھزیار «
موفق نشده بود بھ حضرت عسکرى تحویل دھد .پس از شھادت امام، ھنگامى کھ ابراھیم بیمار شد، بھ فرزندش
محمد وصیت کرد کھ آن اموال را بھ محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نیز این مأموریت را انجام داد و
)/ بھ جاى پدرش بھ نمایندگى امام دوازدھم منصوب گردید( 44
قرار داشت کھ وکلاى دیگر، بھ وسیلھ او با امام در « محمد بن عثمان عَمرى » ، در رأس سلسلھ مراتب وکلاى امام
) ارتباط بودند. آنان نوعاً اموال و وجوه جمع آورى شده را بھ وى تحویل مى دادند و او بھ محضر امام مى رساند( 45
پیکھا و نامھ ھا
علاوه بر شبکھ ارتباطى وکالت، امام از طریق اعزام پیکھا نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار مى ساخت و
از این رھگذر مشکلات آنان را برطرف مى کرد. در این زمینھ، بھ عنوان نمونھ، مى توان از فعالیتھاى
یکى از نزدیکترین یاران امام یاد کرد( 46 ). او نامھ ھا و پیامھاى امام را بھ پیروان آن حضرت ،» ابوالأدیان »
مى رساند، و متقابلاً نامھ ھا، و سؤالھا، مشکلات، خمس و دیگر وجوه ارسالى شیعیان را دریافت نموده و در سامرّأ
بھ محضرامام عسکرى مى رساند. آخرین مأموریت او را کھ در روزھاى آخر حیات امام عسکرى رخ داد، در
بخش جریان شھادت آن حضرت توضیح خواھیم داد/
گذشتھ از پیکھا، امام از طریق مکاتبھ نیز باشیعیان ارتباط برقرار مى ساخت و از این رھگذر آنان را زیر چتر
نوشتھ - و در بخش تقویت و توجیھ سیاسى عناصر مھم « ابن بابویھ « ھدایت خویش قرار مى داد. نامھ اى کھ امام بھ
شیعھ از آن یاد خواھیم کرد - نمونھ اى از این نامھ ھا است( 47 ). از این گذشتھ، امام دو نامھ بھ شیعیان قم و آبھ
(آوه) نوشتھ است کھ متن آنھا در کتابھاى ما مضبوط است( 48 ). نامھ ھاى دیکرى نیز بھ مناسبتھاى دیگر از امام در
دست است( 49 ) بر اساس روایتى، امام عسکرى بامداد روز ھشتم ربیع الأول سال 260 ه'، اندکى پیش از رحلت،
) نامھ ھاى فراوانى بھ مردم مدینھ نوشت( 50
3فعالیتھاى سرّ ى سیاسى -
امام عسکرى - علیھ السلام - بررغم تمامى محدودیتھاى و کنترلھایى کھ از طرف دستگاه خلافت بھ عمل مى آمد،
یک سلسلھ فعالیتھاى سرّى سیاسى را رھبرى مى کرد کھ با گزینش شیوه ھاى بسیار ظریف پنھانگارى، از چشم
بیدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور مى ماند. در این زمینھ نمونھ ھاى فراوانى بھ چشم مى خورد کھ ذیلاً دو مورد
آن را از نظر خونندگان محترم مى گذرانیم:
کھ از نزدیکترین و صمیمى ترین یاران امام بود( 51 )،زیر پوشش روغن فروشى « 1عثمان بن سعید عَمرى - «
فعالیت مى کرد. شیعیان و پیروان حضرت عسکرى - علیھ السلام - اموال و وجوھى را کھ مى خواستند بھ امام
)/ تحویل دھند، بھ او مى رساندند و او آنھا را در ظرفھا و مشکھاى روغن قرار داده و بھ حضور امام مى رساند( 52
خدمتگزار امام کھ مأمور ھیزم کشى و گرم کردن حمام خانھ حضرت عسکرى بود، ،« 2داود بن اسود - «
ببر و بھ او بده. من چوب را گرفتھ روانھ شدم. در راه بھ یک « عثمان بن سعید » مى گوید: این چوب را بگیر و نزد
نفر سقّا برخوردم .قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم وبھ قاطر
زدم. چوب شکست و من وقتى محل شکستگى آن را نگاه کردم، چشمم بھ نامھ ھایى افتاد کھ در داخل چوب بوده
است! بسرعت چوب را زیر بغل گرفتھ و برگشتم و سقا مرا بھ باد فحش و ناسزا گرفت///
خدمتگزار امام کنار در بھ استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت مى گوید: چرا « عیسى » ، وقتى بھ در خانھ امام رسیدم
قاطر را زدى و چوب را شکستى؟ گفتم :نمى دانستم داخل چوب چیست؟ امام فرمود: چرا کارى مى کنى کھ مجبور
بھ عذر خواھى شوى؟ مبادا بعد از این چنین کارى کنى، اگر شنیدى کسى بھ ما ناسزا )ھم) مى گوید، راه خود را
بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما، در شھر بد و دیار بدى بھ سر مى بریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان
)/ گزارش کارھایت بھ ما مى رسد( 53
این قضیھ نشان مى دھد کھ امام، اسناد، نامھ ھا و نوشتھ ھایى را کھ سرّى بوده، در میان چوب، جاسازى کرده و
کھ شخص بسیار مورد اعتماد و رازدارى بوده، فرستاده بوده و این کار را بھ عھده مأمور « عثمان بن سعید » براى
حمام کھ کارش ھیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینھا بوده - و طبعاً سؤ ظن کسى را جلب نمى کرده واگذار
کرده بوده است، ولى بر اثر بى احتیاطى او، نزدیک بوده این راز فاش شود!
4حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان -
یکى دیگر از موضعگیریھاى امام عسکرى - علیھ السلام - حمایت و پشتیبانى مالى از شیعیان، بویژه از یاران
خاص و نزدیک آن حضرت، بود. با یک مطالعھ در زندگانى آن حضرت، این مطلب بھ خوبى آشکار مى شود کھ
گاھى برخى از یاران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شکوه مى کردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را
برطرف مى ساخت و گاه حتى پیش از آنکھ اظھار کنند، امام مشکل آنان را برطرف مى کرد. این اقدام امام مانع از
آن مى شد کھ آنان زیر فشار مالى، جذب دستگاه حکومت عباسى شوند. در این زمینھ مى توان براى نمونھ چند مورد
زیر را یاد کرد:
54 ) مى گوید: از نظر مالى در مضیقھ بودم. خواستم وضع خود را طى نامھ اى بھ )« 1ابو ھاشم جعفرى - «
امامعسکرى - علیھ السلام - بنویسم، ولى خجالت کشیدم و صرفنظر کردم. وقتى کھ وارد منزل شدم، امام صد دینار
براى من فرستاد و طى نامھ اى نوشت: ھر وقت احتیاج داشتى، خجالت نکش، و پروا مکن، و از ما بخواه کھ
)/ بخواست خغا بھ مقصود خود مى رسى( 55
مى گوید: امام عسکرى - علیھ السلام - مبلغى پول بھ من داد و فرمود: با این پول کنیزى « 2على بن زید علوى - «
) بخر، زیرا کنیز تو مرده است. وقتى کھ بھ منزل برگشتم، دیدم کنیز مرده است!( 56
مى گوید: نیاز مالى خود را بھ اطلاع امام رساندم، امام کیسھ اى حاوى پانصد دینار بھ من « 3ابو ھاشم جعفرى - «
) داد و فرمود: ابو ھاشم! این را بگیر و اگر کم است عذر ما را بپذیر!( 57
58 ) مبالغ )« على بن جعفر « یک سال بھ حج مشرف شد و در مراسم حج مشاھده کرد کھ « 4ابو طاھر بن بلال - «
قبلاً دستور » : ھنگفتى انفاق کرد. وقتى کھ از حج بازگشت، جریان را بھ امام گزارش کرد. امام در پاسخ نوشت
داده بودیم صد ھزار دینار بھ وى بدھند، سپس مجدداً بالغ بر ھمین مبلغ براى او حوالھ کردیم ولى او براى رعایت
بھ حضور امام شرفیاب شد، بھ دستور حضرت سى ھزار « على بن جعفر » بعد از این جریان .« حال ما نپذیرفت
) دینار بھ وى پرداخت گردید.( 59
مبالغ درشتى در حجاز توزیع مى کرده است، و اگر چھ مورد مصرف « على بن جعفر » این روایت نشان مى دھد کھ
آنھا در روایت معین نشده ولى حجم بزرگ پولھا نشان مى دھد کھ این، یک برنامھ وسیع و طراحى شده بوده و طبعاً
شیعیان نیازمند وشخصیتھاى بزرگ و مبارز شیعھ از آن برخوردار مى شده اند و این برنامھ با آگاھى و ھدایت و
حمایت مالى امام اجرا مى شده است/
البتھ پرداخبت چنین مبلغھایى با توجھ بھ محدودیت امام، نباید موجب تردید یا انکار گردد زیرا بررغم آنکھ
فعالیتھاى اجتماعى و سیاسى امام بشدّت تحت کنترل حکومت عباسى بود، رقمھاى قابل توجھى از شیعیان مناطق
بھ محضر امام » جرجان » مختلف، توسط نمایندگان امام بھ آن حضرت مى رسید. مثلاً تاریخ مى گوید: شخصى از
تسلیم کرد( 60 )، یا شخصى کھ « مبارک » رسید و اموالى را کھ شیعیان آن منطقھ فرستاده بودند بھ پیشکار امام بھ نام
از جبل (قسمتھاى کوھستانى ایران تا قزوین و ھمدان) با راھنمایى یک نفر علوى بھ حضور امام رسیده بود، چھار
ھزار دینار بھ امام تقدیم کرد( 61 )، یا چنانکھ قبلاً گفتیم، نماینده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت کیسھ طلا
نقره کھ از شیعیان آن شھر تحویل گرفتھ بود، بھ امام تسلیم کرد( 62 ). غیر از اینھا اموال و وجوه قابل توجھى نیز
توسط نمایندگان امام عسکرى - علیھ السلام - جمع آورى شده بود کھ تحویل آنھا تا زمان شھادت حضرت بھ تأخیر
افتاد و طبعاً بھ پیشگاه حضرت ولى عصر تقدیم شد کھ مى توان بھ عنوان نمونھ از اموال فراوانى یاد کرد کھ در
)/ بھ نماینده امام عصر تحویل داد( 63 « محمد » بوده و پس از مرگ او پسرش « ابراھیم بن مھزیار » اختیار
ھمچنین مى توان از ھفتصد دینارى کھ نزد یکى از اھالى جبل بوده( 64 )، و نیز از پانصد دینارى کھ در اختیار یکى
بوده( 65 )، نام برد/ » عمران ھمدان » دیگر از شیعیان بنام
5تقویت و توجیھ سیاسى رجال و عناصر مھمّ شیعھ -
از جالبترین فعالیتھاى سیاسى امام عسکرى - علیھ السلام - تقویت و توجیھ سیاسى رجال مھم شیعھ در برابر
فشارھا و سختیھاى مبارزات سیاسى، در جھت حمایت از آرمانھاى بلند تشیع بود. از آنجا کھ شخصیتھاى بزرگ
شیعھ در فشار بیشترى بودند، امام بھ تناسب مورد، ھر یک از آنان را بھ نحوى دلگرم و راھنمایى مى کرد و روحیھ
آنان را بالا مى برد تا میزان تحمل و صبر و آگاھى آنان در برابر فشارھا، تنگناھا و فقر و تنگدستیھا فزونى یابد و
بتوانند مسئولیت بزرگ اجتماعى و سیاسى و وظایف دینى خود را بخوبى انجام دھند .
مى گوید: نامھ اى بھ امام عسکرى - علیھ السلام - نوشتم و از فقر و تنگدستى شکوه « محمد بن حسن بن میمون «
کردم، ولى بعداً پیش خود گفتم: مگر امام صادق - علیھ السلام - نفرموده کھ: فقرا با ما بھتر از توانگرى با دیگران
است، و کشتھ شدن با ما بھتر از زنده ماندن با دشمنان ما است .
امام در پاسخ نوشت :
ھرگاه گناھان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنھا را بھ فقر گرفتار مى کند و گاھى از بسیارى از گناھان آنان در
مى گذرد. ھمچنان کھ پیش خود گفتھ اى، فقر با ما بھتر از توانگرى با دیگران است. ما براى کسانى کھ بھ ما پناھنده
شوند، پناھگاھیم، و براى کسانى کھ از ما ھدایت بجویند، نوریم. ما نگھدار کسانى ھستیم کھ (براى نجات از
گمراھى) بھ ما متوسل مى شوند. ھر کس ما را دوست بدارد، در رتبھ بلند (تقرّب بھ خدا) با ماست، و کسى کھ پیرو
). راه ما نباشد، بھ سوى آتش خواھد رفت ( 66
یکى از ،« على بن حسین بن بابویھ قمى » نمونھ دیگر در این زمینھ نامھ اى کھ امام عسکرى - علیھ السلام - بھ
فقھاى بزرگ شیعھ، نوشتھ است. امام در این نامھ پس از ذکر یک سلسلھ توصیھ ھا و رھنمودھاى لازم، چنین یاد
آورى مى کند :صبر کن و منتظر فرج باش کھ پیامبر فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است .
شیعیان ما پیوستھ در غم و اندوه خواھند بود تا فرزندم (امام دوازدھم) ظاھر شود؛ ھمان کسى کھ پیامبر بشارت
داده کھ زمین را از قسط و عدل پر خواھد ساخت، ھمچنانکھ از ظلم و جور پر شده باشد .
اى بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیھ من! صبر کن و شیعیان مرا بھ صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و ھر
کسى از بندگانش را کھ بخواھد، وارث (حاکم) آن قرار مى دھد. فرجام نیکو، تنھا از آنِ پرھیزگاران است. سلام و
) رحمت خدا و برکات او بر تو و بر ھمھ شیعیان باد! ( 67
6استفاده گسترده از آگاھى غیبى -
مى دانیم کھ امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جھان، از آگاھى غیبى برخوردار بودند و در مواردى کھ اساس
حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى )ھمچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى گرفت، از
ھدایت استفاده مى کردند. پیشگوییھا و گزارشھاى غیبى امامان، بخش مھمى از « ابزار » این آگاھى بھ صورت
زندگینامھ آنان را تشکیل مى دھد، اما با یک مطالعھ در زندگى امام عسکرى چنین بھ نظر مى رسد کھ: آن حضرت
بیش از امامان دیگر آگاھى غیبى خود را آشکار مى ساختھ است .
بر اساس تحقیق یکى از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشھاى غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرى -
صد و « مدینة المعاجز » در « سید بحرانى » ، جمعاً چھل مورد « خرائج « در کتاب « قطب راوندى » ،- علیھ السلام
بحار » در « علامھ مجلسى » صد و سى و شش مورد، و « اثبات الھداة » در « شیخ حر عاملى » ، سى و چھار مورد
ھشتاد و یک مورد را ثبت کرده اند ( 68 ) و این، بخوبى روشنگر فزونى بروز کرامات و گزارشھاى غیبى « الأنوار
از ناحیھ آن حضرت مى باشد .
بھ نظر مى رسد علت این امر شرائط نامساعد و جوّ پر اختناقى بود کھ امام یازدھم و پدرش امام ھادى در آن
زندگى مى کردند؛ زیرا از وقتى کھ امام ھادى از سر اجبار بھ سامّرأ منتقل گردید - بھ شرحى کھ در سیره آن
بھ عموم شیعیان بھ « حسن » حضرت گفتیم - بشدّت تحت مراقبت و کنترل بود، ازینرو امکان معرفى فرزندش
عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولاً این کار، حیات او را از ناحیھ حکومت وقت در معرض خطر جدى قرار
مى داد. بھ ھمین جھت کار معرفى امام عسکرى - علیھ السلام - بھ شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در
ماھھاى پایانى عمر امام ھادى - علیھ السلام - صورت گرفت، ( 69 ) بھ طورى کھ ھنگام رحلت آن حضرت ھنوز
). آگاھى نداشتند ( 70 « حسن عسکرى » بسیارى از شیعیان ازامامت حضرت
،« محمد بن على » گویا عامل دیگرى نیز در این زمینھ بى تأثیر نبوده و آن اعتقاد گروھى از شیعیان بھ امامت
برادر حضرت عسکرى، در زمان حیات امام ھادى بوده است. این گروه بر اساس ھمین پندار او را در محضر
امام ھادى احترام مى کردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مى کرد و آنان را بھ امامت فرزندش حسن راھنمایى
مى نمود .
این پندار را دستاویز قرار ،« ابن ماھویھ » پس از شھادت حضرت ھادى گروھى از خیانتکاران و نادانان، ھمچون
داده و بھ اغواى مردم و منحرف ساختن افکار از امامت حضرت عسکرى پرداختند .
این عوامل دست بھ دست ھم داده و موجب شک و تردید گروھى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار
گردیده بود، چنانکھ برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مى آمدند ( 71 ) و برخى دیگر در این زمینھ با امام
مکاتبھ مى کردند ( 72 .(این تزلزلھا و تردیدھا بھ حدّى بود کھ امام در پاسخ گروھى از شیعیان در این زمینھ با
آزردگى و رنجش فراوانى نوشت :
)73)«... ھیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشده اند «
امام عسکرى براى زدودن زنگار این شکھا و تردیدھا، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى
آنان، و یا ھدایت گمراھان، ناگزیر مى شد پرده ھاى حجاب را کنار زده، از آن سوى جھان ظاھر، خبر دھد، و این،
از مؤثرترین شیوه ھاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود .
کھ قبلاً گفتیم یکى از نزدیکترین یاران امام بود، مى گوید: ھر وقت بھ حضور امام عسکرى - « ابوھاشم جعفرى «
). علیھ السلام - مى رسیدم، برھان و نشانھ تازه اى بر امامت او مشاھده مى کردم ( 74
اینک کھ انگیزه ھاى امام در این زمینھ روشن گردید، چند نمونھ از پیشگوییھاى غیبى امام عسکرى - علیھ السلام -
را از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانیم :
کھ یکى از نزدیکترین و صمیمى ترین یاران امام بود، مى گوید: حضرت عسکرى - « 1محمد بن على سمرى - «
». فتنھ اى براى شما پیش خواھد آمد، آماده باشید » : علیھ السلام - طى نامھ اى بھ من نوشت
بعد از سھ روز در میان افراد بنى ھاشم اختلافى روى داد. بھ امام نوشتم :آیا این ھمان فتنھ است؟ حضرت پاسخ
) کشتھ شد!( 75 « معتز » چند روز بعد .«! این، آن نیست! مواظب باشید » : داد
نوشت: در خانھ خود بمان، حادثھ » اسحاق بن جعفر زبیرى » بھ « معتزّ » 2امام حدود بیست روز پیش از قتل -
کشتھ شد، بھ محضر امام نوشتم: حادثھ اى کھ گفتھ « بریحھ » مھمى اتفاق خواھد افتاد! وى مى گوید: پس از آنکھ
کشتھ « معتز » بودید، رخ داد، اینک چھ کار کنم؟ امام پاسخ داد: حادثھ اى کھ گفتم، حادثھ دیگرى است !طولى نکشید
) شد! ( 76
کھ از نزدیکترین یاران حضرت عسکرى - علیھ « ابو ھاشم جعفرى » مى گوید: توسط « 3محمد بن حمزه سروى - «
السلام - بود، نامھ اى بھ آن حضرت نوشتم و در خواست کردم دعائى در حق من بکند تا توانگر شوم. امام بھ خط
« یحیى بن حمزه « خود جواب داد :مژده باد بر تو! خداوند بھ این زودى تو را بى نیاز گردانید. پسر عموى تو
) درگذشت و وارثى ندارد، دارایى او کھ صد ھزار درھم است بزودى بھ دست تو خواھد رسید. ( 77
مى گوید: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگینى غل و زنجیر بھ حضرت شکایت کردم. « 4ابو ھاشم جعفرى - «
امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظھر را در منزل خود خواھى خواند. طولى نکشید از زندان خلاص شدم و نماز
! ( را در منزل خواندم( 78
کرد، طى نامھ اى بھ « موالى » خلیفھ عباسى، شروع بھ کشتار ،« مھتدى » مى گوید: موقعى کھ « 5احمد بن محمد - «
حضرت عسکرى - علیھ السلام - نوشتم: شکر خدا کھ خلیفھ گرفتارى پیدا کرده و فرصت مزاحمت بھ شما را
». باید اینھا را از روى زمین بردارم » : ندارد، شنیده ام شما را تھدید مى کرده و مى گفتھ
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او کوتاھتر از آن خواھد بود کھ این تھدیھا را عملى کند. از امروز بشمار،
در روز ششم با خوارى و خفت کشتھ خواھد شد. شش روز بعد، ھمان گونھ کھ امام پیشگویى کرده بود، مھتدى بھ
. ( قتل رسید( 79
مى گوید: برادرم محمد کھ ھمسرش آبستن بود، نامھ اى بھ حضرت عسکرى - علیھ « 6جعفر بن محمد قلانسى - «
السلام - نوشت و خواھش کرد کھ حضرت دعا کند زایمان ھمسرش بى خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ
دو اسم خوبى ھستند .آن زن پسر آنھم « عبد الرحمن » و « محمد » نوشت: خداوند فرزند پسر بھ تو عنایت مى کند، و
). دو قلو زایید، یکى را محمد و دیگرى را عبدالرحمن نانم نھادند ( 80
مى گوید: چند نفر بودیم کھ در مورد کرامات امام عسکرى - علیھ السلام - با ھم گفتگو « 7محمد بن عیاش - «
مى کردیم. فردى ناصبى (دشمن اھل بیت) گفت: من نوشتھ اى بدون مرکّب براى او مى نویسم، اگر آن را پاسخ داد،
مى پذیرم کھ او بر حق است .
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبى نیز بدون مرکّب روى برگھ اى مطلب خود را نوشت و آن را با نامھ ھا بھ خدمت
امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤالھاى ما را مرقوم فرمود و روى برگھ مربوط بھ ناصبى، اسم او و اسم پدرش را
نوشت!. ناصبى چون آن را دید از ھوش رفت، و چون بھ ھوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره
) شیعیان قرار گرفت. ( 81
مى گوید: بر درِ خانھ امام عسکرى - علیھ السلام - نشستم. وقتى امام بیرون آمد، جلو رفتم « 8اسماعیل بن محمد - «
و از فقر و نیازمندى خویش شکوه کردم و سوگند خوردم کھ حتى یک درھم ندارم !
اما فرمود: سوگند یاد مى کنى، درصورتى کھ دویست دینار در خاک پنھان کرده اى؟! آنگاه افزود: این را براى آن
نگفتم کھ بھ تو عطائى نکنم، و آنگاه رو بھ غلام خود کرد و فرمود: آنچھ ھمراه دارى بھ او بده. غلام صد دینار بھ
من داد. خداى متعال را سپاس گفتم و باز گشتم .
حضرت فرمود: مى ترسم آن دویست دینار را، در وقتى کھ بسیار نیازمند آن ھستى، از دست بدھى. من سراغ
دینارھا رفتم و آنھا را در جاى خود یافتم .جایشان را عوض کردم و طورى پنھان ساختم کھ ھیچ کس مطلع نشود.
از این قضیھ مدتى گذشت. بھ دینارھا نیازمند شدم. سراغ آنھا رفتم چیزى نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد.
بعداً فھمیدم پسرم جاى آنھا را یافتھ و دینارھا را برداشتھ و برده است! در نتیجھ چیزى از آنھا بھ دست من نرسید و
) ھمان طور شد کھ امام فرموده بود! ( 82
مى گوید: در سامرّأ گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسکرى - علیھ السلام « حلبى » 9شخصى بنام -
-) از خانھ بودیم تا او را از نزدیک ببینیم. در این ھنگام نامھ اى از حضرت دریافت کردیم کھ در آن نوشتھ بود :
ھشدار کھ ھیچ کس بر من سلام نکند و کسى با دست، بھ سوى من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان بھ «
در کنار من جوانى ایستاده بود، بھ او گفتم: از کجایى؟ گفت: از مدینھ. گفتم: اینجا چھ مى کنى؟ «! خطر خواھد افتاد
علیھ السلام - اختلافى پیش آمده است، آمده ام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم - « ابو محمد » گفت: درباره امامت
83 ) ھستم. در این ھنگام امام حسن - علیھ ) « ابوذر غِفارى » یا نشانھ اى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان
السلام - ھمراه خادمش بیرون آمد. وقتى کھ روبروى ما رسید، بھ جوانى کھ در کنار من بود، نگریست و فرمود:
چھ مى کند؟ چوان پاسخ داد: خوب است. « حمدویھ » آیا تو غِفارى ھستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود :مادرت
امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو بھ جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر.
) گفتم: آیا ھمین تو را کافى است؟ گفت: کمتر از این نیز کافى بود!( 84
10 جعفر بن محمد مى گوید: امام عسکرى - علیھ السلام - در راه حرکت مى کرد و ما در رکاب او بودیم. من -
آرزو داشتم کھ داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسکرى) آیا من صاحب فرزندى خواھم شد؟ در این
ھنگام امام نگاھى بھ من کرد و با سر اشاره کرد کھ: آرى. در دلم گفتم: پسر خواھد شد؟ حضرت با سر اشاره کرد
) کھ: نھ! چندى بعد خدا فرزند دخترى بھ ما داد! ( 85
11 على بن محمد بن زیاد مى گوید: نامھ اى از طرف حضرت بھ من رسید کھ :خطرى تو را تھدید مى کند، از -
خانھ خارج نشو. در آن روزھا یک گرفتارى براى من پیش آمد کھ از آن وحشت کردم، نامھ اى بھ امام نوشتم و
پرسیدم کھ: این ھمان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى کھ گفتیم از این بدتر خواھد بود .طولى نکشید
تحت تعقیب قرار گرفتم، و از طرف حکومت براى دستگیر کننده من صد ھزار درھم « جعفر بن محمود » بخاطر
) جایزه اعلام گردید! ( 86
7آماده سازى شیعیان براى دوران غیبت -
از آنجا کھ غائب شدن امام و رھبر ھر جمعیتى، یک حادثھ غیر طبیعى و نامأنوس است و باور کردن آن و نیز
تحمل مشکلات ناشى از آن براى نوع مردم دشوار مى باشد، پیامبر اسلام و امامان پیشین بتدریج مردم را با این
موضوع آشنا ساختھ و افکار را براى پذیرش آن آماده مى کردند .
این تلاش در عصر امام ھادى - علیھ السلام - و امام عسکرى - علیھ السلام - کھ زمان غیبت نزدیک مى شد، بھ
صورت محسوسترى بھ چشم مى خورد. چنانکھ در زندگانى امام ھادى دیدیم، آن حضرت اقدامات خود را نوعاً
توسط نمایندگان انجام مى داد و کمتر شخصاً با افراد تماس مى گرفت .
این معنا در زمان اما عسکرى - علیھ السلام - جلوه بیشترى یافت ؛ زیرا امام از یک طرف، با وجود تأکید بر تولد
حضرت مھدى - علیھ السلام - او را تنھا بھ شیعیان خاصّ و بسیار نزدیک نشان مى داد و از طرف دیگر تماس
مستقیم شیعیان با خود آن حضرت روز برزو محدودتر و کمتر مى شد، بھ طورى کھ حتى در خود شھر سامرّأ بھ
مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامھ یا توسط نمایندگان خویش پاسخ مى داد و بدین ترتیب آنان را براى تحمل
اوضاع و شرائط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمده مى ساخت، و چنانکھ خواھیم دید این ھمان
روشى است کھ بعداً امام دوازدھم در زمان غیبت صغرى در پیش گرفت و شیعیان را بتدریج براى دوران غیبت
کبرى آماده ساخت .
اشاره کردیم کھ گاھى برخى از شیعیان خاص، موفق بھ دیدار حضرت مھدى - علیھ السلام - مى شدند، اینک در
اینجا بھ عنوان نمونھ یک مورد از این دیدارھا را مى آوریم :
پیشگویى غیبت مھدى (عج (
یکى از یاران خاص و گرانقدر امام عسکرى - علیھ السلام- ، مى گوید: بھ حضور امام عسکرى ،« احمد بن اسحاق «
- علیھ السلام - رسیدم مى خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پیش از سؤال من فرمود :
خالى « حجت » خداوند از زمانى کھ آدم را آفریده تا روز رستاخیز، ھرگز زمین را از !« احمد بن اسحاق » اى
خود در زمین، بلا را از مردم جھان دفع مى کند و باران « حجت « نگذاشتھ و نمى گذارد. خداوند از برکت وجود
مى فرستد و برکات نھفتھ در دل زمین را آشکار مى سازد .
عرض کردم: پیشوا و امام بعد از شما کیست؟ حضرت بسرعت برخاست و بھ اطاق دیگر رفت و طولى نکشید کھ
برگشت، در حالى کھ پسر بچھ اى را کھ حدود سھ سال داشت و رخسارش ھمچون ماه شب چھارده مى درخشید بھ
دوش گرفتھ بود .
اگر پیش خدا و امامان محترم نبودى، این پسرم را بھ تو نشان نمى دادم، او ھمنام و ھم !« احمد بن اسحاق » : فرمود
کنیھ رسول خداست، زمین را پر از عدل و داد مى کند چنانکھ از ظلم و جور پر شده باشد. او در میان این امت (از
است، او غیبتى خواھد داشت کھ (در اثر طولانى بودن آن) « ذوالقرنین » و « خضر » نظر طول غیبت) ھمچون
بسیارى بھ شک خواھند افتاد و تنھا کسانى کھ خداوند آنان را در اعتقاد بھ امامت او ثابت نگھ داشتھ و توفیق دعا
). جھت تعجیل قیام و ظھور او مى بخشد، از گمراھى نجات مى یابند... ( 87
جلوه درخشان حقیقت
با تمام دشمنیھا و کینھ توزیھایى کھ درباریان عباسى نسبت بھ امام عسکرى - علیھ السلام - داشتند، عظمت معنوى
و فروغ کمالات او گاه آنان را چنان تحت تأثیر قرار مى داد کھ ناگزیر در برابر آن حضرت سر تعظیم فرود
مى آوردند و زبان بھ مدح و ستایش آن بزرگوار مى گشودند .
و « قم » متصدى اراضى « احمد « از درباریان و رجال مھمّ حکومت عباسى بود و پسرش « عبید لله بن خاقان «
مأمور اخذ مالیات این شھر و از ناصبیان (دشمنان امامان) شمرده مى شد. حسن بن محمد اشعرى و محمد بن یحیى
گفت : « احمد » . و دیگران آورده اند کھ روزى در مجلس او سخن از علویان و عقایدشان بھ میان آمد
کسى از علویان را از نظر روش و وقار و عفت و نجابت و فضیلت و عظمت در میان خانواده « سامرّأ » من در
خویش و تمامى بنى ھاشم مانند حسن بن على بن محمد )امام عسکرى) ندیدم. خاندانش او را بر بزرگسالان و سران
خود مقدم مى داشتند. در نزد سران سپاه و وزیران و عموم مردم نیز ھمین وضع را داشت .بھ یاد دارم روزى نزد
پدرم بودم، دربانان خبر آوردند: ابو محمد، ابن الرضا ) ( 88 )امام حسن عسکرى - علیھ السلام - ) مى خواھد وارد
شود، پدرم با صداى بلند گفت: بگذارید وارد شود. من از اینکھ در بانان نزد پدرم از او با کنیھ و با احترام یاد
( کردند، شگفت زده شدم، زیرا نزد پدرم جز خلیفھ یا ولیعھد یا کسى را کھ خلیفھ دستور داده بود او را بھ کنیھ ( 89
یاد کنند، این گونھ یاد نمى کردند. آنگاه مردى گندم گون، خوش قامت، خوشرو، نیکو اندام، جوان و داراى ھیبت و
جلالت وارد شد. چون چشم پدرم بھ او افتاد، از جا برخاست و چند گام بھ استقبال او رفت. بھ یاد نداشتم پدرم نسبت
بھ کسى از بنى ھاشم یا فرماندھان سپاه چنین احترامى ابراز کرده باشد. پدرم دست در گردن او انداخت و صورت
و سینھ او را بوسید و دست او را گرفت و بر جاى نماز خود کھ در آنجا نشستھ بود، نشانید، و خود، رو بروى او
مى گفت. من از آنچھ مى دیدم در « فدایت شوم » نشست و با او بھ صحبت پرداخت، و در ضمن صحبت، بھ او
عباسى (برادر خلیفھ) آمده است و مى خواھد وارد شود. معمول این « موفق » شگفت بودم .ناگاه دربانى آمد و گفت
مى آمد، پیش از او دربانانان و نیز فرماندھان ویژه سپاه او مى آمدند و در فاصلھ در ورودى « موفق » بود کھ ھرگاه
از میان آنھا عبود مى کرد . « موفق » قصر تا مجلس پدرم در دو صف مى ایستادند و بھ ھمى حال مى ماندند و
امام عسکرى - علیھ السلام) بود و با او گفتگو مى کرد تا آنگاه کھ چشمش ) « ابو محمد » بارى، پدرم پیوستھ متوجھ
افتاد، در این موقع بھ او گفت: فدایت شوم اگر مایلید، تشریف ببرید، و بھ دربانان « موفق » بھ غلامان مخصوص
او را نبیند. ابومحمد برخاست و پدرم نیز برخاست و دست « موفق » خود دستور داد او را از پشت صف ببرند تا
در گردن او انداخت و با او خداحافظى کرد و او بیرون رفت .
من بھ دربانان و غلامان پدرم گفتم: وه! این چھ کسى بود کھ او را در حضور پدرم بھ کنیھ یاد کردید و پدرم نیز با
او چنین رفتار کرد؟ .!
معروف « ابن الرضا » مى گویند و بھ -» حسن بن على -علیھما السلام » گفتند: او یکى از علویان است کھ بھ او
است. تعجب من بیشتر شد و آن روز ھمھ اش در فکر او و رفتار پدرم با او بودم تا شب شد. عادت پدرم این بود کھ
پس از نماز عشأ مى نشست و گزارشھا و امورى را کھ لازم بود بھ اطلاع خلیفھ برساند، بررسى مى کرد. وقتى
نماز خواند و نشست، من آمدم و نزد او نشستم. کسى پیش او نبود. پرسید: احمد! کارى دارى؟
گفتم: آرى پدر، اگر اجازه مى دھى بگویم .
گفت: اجازه دارى .
گفتم، پدر! این مرد کھ صبح او را دیدم چھ کسى بود کھ نسبت بھ او چنین تواضع و احترام نمودى و در سخنانت،
« رافضیان » مى گفتى و خود و پدر و مادرت را فداى او مى ساختى؟! گفت: پسرم! او امام « فدایت شوم » بھ او
است . « ابن الرضا » معروف بھ « حسن بن على » ،(90)
آنگاه اندکى سکوت کرد. من نیز ساکت ماندم. سپس گفت: پسرم! اگر خلافت از دست خلفاى بنى عباس بیرون
رود، کسى از بنى ھاشم جز او سزاوار آن نیست، و این بھ خاطر فضیلت و عفت و زھد و عبادت و اخلاق نیکو و
شایستگى اوست، پدر او نیز مردى بزرگوار و با فضیلت بود .
با این سخنان اندیشھ و نگرانى ام بیشتر و خشمم نسبت بھ پدر فزونتر شد .دیگر ھم و غمى جز این نداشتم کھ
درباره ابن الرّضا پرس و جو کنم و پیرامون اوکاوش و بررسى نمایم. از ھیچ یک از بنى ھاشم و سران سپاه و
نویسندگان و قاضیان و فقیھان و دیگر افراد درباره او سؤال نکردم مگر آنکھ او را در نظر آنان در نھایت بزرگى
و ارجمندى و والایى یافتم، ھمھ از او بھ نیکى یاد مى کردند و او را بر تمامى خاندان و بزرگان خویش مقدم
مى شمردند. (بدین گونھ) مقام او در نظرم بالا رفت، زیرا ھیچ دوست و دشمنى را ندیدم مگر آنکھ در مورد او بھ
). نیکى سخن مى گفت و او را مى ستود...( 91
شھادت امام، و توطئھ ھاى بى ثمر
معتمد عباسى کھ ھمواره از محبوبیت و نفوذ معنوى امام در جامعھ نگران بود، چون دید توجھ مردم بھ امام روز
بروز بیشتر مى شود و زندان و اختناق و مراقبت تأثیر معکوس دارد، سرانجام بھ ھمان شیوه مزورانھ دیرینھ
متوسل شد و امام را پنھانى مسموم ساخت .
مى نویسد: بسیارى از دانشمندان ما گفتھ اند: امام عسکرى - علیھ السلام - ،« طبرسى » ، دانشمند نامدار جھان تشیع
،» کفعمى » ( بر اثر مسومیت بھ شھادت رسید، چنانکھ پدرش و جدش و ھمھ امامان، با شھادت از دنیا رفتھ اند. ( 92
از دانشمندان ،« محمدبن جریر بن رستم » مسموم ساخت ( 93 ) و « معتمد » دانشمند معروف شیعھ، مى گوید: او را
) شیعى در قرن چھارم، معتقد است کھ: امام عسکرى - علیھ السلام - در اثر مسمومیت بھ درجھ شھادت رسید. ( 94
یکى از نشانھ ھاى شھادت امام توسط دربار عباسى، تحرّکھا و تلاشھاى فوق العاده اى بود کھ معتمد عباسى در
روزھاى مسمومیت و شھادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد .
یکى از درباریان عباسى (کھ از ،« عبید لله بن خاقان » یکى از دانشمندان اھل سنت، از قول ،« ابن صبّاغ مالکى «
احترام او نسبت بھ امام یاد کردیم (مى نویسد :
ھنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسکرى - علیھ السلام - معتمد، خلیفھ عباسى حال مخصوصى پیدا «...
کرد کھ ما از آن شگفت زده شدیم و فکر نمى کردیم چنین حالى در او (کھ خلیفھ وقت بود و قدرت را در دست
امام عسکرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفھ کھ ھمھ از فقیھان ) « ابو محمد » داشت) دیده شود. وقتى
دربارى بودند، بھ خانھ او گسیل شدند. معتمد بھ آنان دستور داد در خانھ ابو محمد بمانند و ھرچھ روى مى دھد بھ او
فرمان « قاضى بن بختیار « گزارش کنند، نیز عده اى را بھ عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و ھمچنین بھ
داد ده نفر از معتمدین را انتخاب کند و بھ خانھ ابو محمد بفرستد و آنان ھر صبح و شام نزد او بروند و حال او را
زیر نظر بگیرند. دو یا سھ روز بعد بھ خلیفھ خبر دادند حال ابو محمد سخت تر شده و بعید است بھتر شود. خلیفھ
دستور داد شب و روز ملازم خانھ او باشند و آنان پیوستھ ملازم خانھ آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى
رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامرّأ بھ حرکت در آمد و سراپا فریاد و نالھ گردید و
بازارھا تعطیل و مغازه ھا بستھ شد. بنى ھاشم، دیوانیان، امراى لشکر، قاضیان شھر، شعرا، شھود و گواھان و
سایر مردم براى شرکت در مراسم تشییع حرکت کردند، سامرّأ در آن روز یاد آور صحنھ قیامت بود !
را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. ،« عیسى بن متوکل » ، وقتى جنازه آماده دفن شد، خلیفھ برادر خود
ھنگامى کھ جنازه را براى نماز روى زمین گذاشتند، عیسى نزدیک رفت و صورت آن حضرت را باز کرد. و بھ
است کھ بھ مرگ « ابو محمد عسکرى » علویان و عباسیان و قاضیان و نویسندگان و شھود نشان داد و گفت: این
طبیعى درگذشتھ است و فلان و فلان از خدمتگزاران خلیفھ نیز شاھد بوده اند!! بعد روى جنازه را پوشاند و بر او
) 95)«... نماز خواند، و فرمان داد براى دفن ببرند
البتھ این نماز جنبھ تشریفاتى داشت و طرحى بود کھ رژیم حاکم براى لوث کردن ماجراى شھادت امام ریختھ بود و
چنانکھ در میان دانشمندان شیعھ مشھور است، حضرت مھدى - عج - بھ طور خصوصى بر جنازه پدر
). بزرگوارش، امام عسکرى - علیھ السلام - نماز گزارد ( 96
تلاش مذبوحانھ جعفر کذّاب
مى گوید: من از خدمتگزاران امام عسکرى - علیھ السلام - بودم و نامھ ھا آن حضرت را بھ شھرھا « ابوالأدیان «
مى بردم. در مرضى کھ امام با آن از دنیا رفت، بھ خدمتش رسیدم. حضرت نامھ ھایى نوشت و فرمود: اینھا را بھ
مى برى، پانزده روز در سامرّأ نخواھى بود، روز پانزدھم کھ داخل شھر شدى، خواھى دید کھ از خانھ » مدائن »
من نالھ و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتھ اند .
گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود ھر کس بھ جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من
او است. گفتم: نشانھ دیگرى بفرمایید .فرمود: ھر کس از آنچھ در میان ھمیان (کمر بند) است خبر دھد، او امام بعد
از من است. ھیبت و عظمت امام مانع شد کھ بپرسم: مقصود از آنچھ در ھمیان است چیست؟
بردم و جواب آنھا را گرفتھ و روز پانزدھم وارد سامرّأ شدم، دیدم ھمان « مدائن » من نامھ ھاى آن حضرت را بھ
کذّاب) در کنار خانھ آن ) « جعفر » طور کھ امام فرموده بود، از خانھ امام صداى نالھ بلند است. نیز دیدم برادرش
حضرت نشستھ و گروھى از شیعیان، اطراف او را گرفتھ بھ وى تسلیت، و بھ امامتش تبریک مى گویند (!!)
من از این جریان یکّھ خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با
چشم خود دیده بودم کھ جعفر شراب مى خورد و قمار بازى مى کرد و اھل تار و طنبور بود. من ھم جلو رفتھ و
رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولى از من چیزى نپرسید !
خادم خانھ امام، بیرون آمد و بھ جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز ،« عقید » در این ھنگام
« سلمھ » معروف بھ « حسن بن على » 97 ) و ) « سمّان » . بخوانید. جعفر وارد خانھ شد. شیعیان در اطراف او بودند
پیشاپیش آنھا قرار داشتند .
را کفن کرده و در تابوت گذاشتھ بودند. «- امام عسکرى - علیھ السلام » وقتى کھ بھ حیاط خانھ وارد شدیم، جنازه
جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتى کھ خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکى گندمگون و سیاه
موى کھ دندانھاى پیشینش قدرى با ھم فاصلھ داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت:
عمو! کنار برو، من باید بر پدرم نماز بخوانم .جعفر، در حالى کھ قیافھ اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک
بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانھ خود در کنار قبر پدرش امام ھادى دفن کردند .
بعد ھمان کودک رو بھ من کرد و گفت: اى مرد بصرى! جواب نامھ را کھ ھمراه تو است بده! جواب نامھ ھا را بھ
وى دادم و با خود گفتم: این دو نشانھ (:نماز بر جنازه، و خواستن جواب نامھ ھا)، حالا فقط ھمیان مانده. آنگاه پیش
کھ حاضر بود بھ جعفر گفت: آن کودک کى بود؟!! او « حاجز وشأ » . جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است
مى خواست با این سؤال جعفر را (کھ بیخود ادعاى امامت مى کرد) محکوم کند. جعفر گفت: ولله تا بھ حال او را
ندیده ام و نمى شناسم !
آمدند و از امام حسن عسکرى - علیھ السلام - پرسیدند، و چون « قم » در آنجا نشستھ بودیم کھ گروھى از اھل
دانستند کھ امام رحلت فرموده است، گفتند :جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنھا بھ جعفر سلام
کرده تسلیت و تھنیت گفتند و اظھار داشتند: نامھ ھا و پولھایى آورده ایم، بفرمایید: نامھ ھا را چھ کسانى نوشتھ اند و
پولھا چقدر است؟ جعفر از این سؤال بر آشفت و برخاست و در حالیکھ گرد جامھ ھاى خود را پاک مى کرد، گفت :
اینھا از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمى از خانھ بیرون آمد و گفت: نامھ ھا از فلان کس و
فلان کس است و در ھمیان ھزار دینار است کھ ده تا از آنھا را آب طلا داده اند .
نمایندگام مردم قم نامھ ھا و ھمیان را تحویل داده و بھ خادم گفتند: ھر کس تو را براى گرفتن ھمیان فرستاده، او امام
) است...( 98
تلاشھاى بى ثمر
عباسى کھ با شھادت امام عسکرى - علیھ السلام - بھ خیال خام خویش، بھ مقصد و مرادخود رسیده بود، « معتمد «
تصور مى کرد دیگر خطرى سر راه حکومت خودکامھ وى وجود ندارد، ولى براى اطمینان خاطر خود دست بھ
اعمال دیگرى زد کھ نشانھ جاه طلبى و عمق نگرانى او از ناحیھ فرزند امام بود. او بھ عده اى مأموریت داد کھ وارد
منزل امام شوند و اثاثیھ حضرت را کاملاً بازرسى کرده آنھا را مھر و موم نمایند .
از طرف دیگر، چون شنیده بود کھ از حضرت عسکرى - علیھ السلام - فرزندى باقى مانده، در صدد یافتن او بر
آمد و دستو داد عده اى از قابلھ ھا، زنان و کنیزان آن حضرت را معاینھ نمایند و اگر آثار حملى در آنان مشاھده شد،
گزارش کنند. نقل شده است کھ یکى از قابلھ ھا بھ کنیزى ظنین شد و از طرف خلیفھ دستور داده شد کھ آن کنیز را
یکى از درباریان، و پیشکار مخصوص خلیفھ) ھمراه عده اى از زنان ) « نحریر » در محلیل تحت نظر قرار بدھند و
مراقب حالاو باشند تا صدق و کذب گزارش معلو گردد. ( 99 ) مدّت دو سال آن کنیز تحت نظر بود ولى سر انجام
) اثرى از حمل ظاھر نشد و کذب گزارش روشن گشت! ( 100
در این ھنگام معتمد براى آنکھ وانمود کند کھ از امام عسکرى - علیھ السلام - فرزندى باقى نمانده، و شیعیان از
وجود امام بعدى نومید گردند، دستور داد میراث آن حضرت میان مادر و برادرش جعفر تقسیم شود ( 101 )، ولى
شیعیان ھمچنان عقیده داشتند کھ از امام فرزندى باقى مانده است کھ امامت را بھ عھده دارد ( 102 )، زیرا تعدادى
از آنان فرزند خردسال امام را قبلاً دیده بودند (چنانکھ نمونھ آن را قبلاً گفتیم .(
در ھر حال فشار و اختناق و انواع محدودیتھا در مورد خاندان امام براى یافتن امام دوازدھم ھمچنان ادامھ داشت تا
و آشوب و فتنھ « عبد لله بن یحیى بن خاقان » و مرگ ناگھانى ،« خراسان » در » یعقوب بن لیث صفارى » آنکھ قیام
پیش آمد و دربار عباسى تمام نیروى خود را براى مقابلھ با این حرکتھابسیج کرد و « بصره » در « صاحب الزنج «
)104)( دیگر مجال تعرّض و سختگیرى در مورد خاندان امام باقى نماند! ( 103
1- کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 503 - شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة
- بصیرتى، ص 335 - ابن شھر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422
اربلى تولد 􀔩 طبرسى،اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تھران، دارالکتب الاسلامیة، ص . 67 م3 سعودى و على بن عیس
حضرت را در سال 231 دانستھ اند .
2- شیخ مفید، ھمان کتاب، ص 335 - طبرسى، ھمان کتاب، ص . 366
3- کلینى، ھمان کتاب، ص 503 - على بن عیسى اربلى، کشف الغمّة، تبریز مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ص
192.
4- وکانت من العارفات الصالحات وکفى فى فضلھا انّھا کانت مفزع الشیعة بعد وفاة أبى محمد (حاج شیخ عباس
). قمى، الأنوار البھیة، مشھد، کتابفروشى جعفرى، ص 151
5- صدوق، علل الشرایع، قم، مکتبة الطباطبائى، ج 1، باب 176 ، ص 230 - نیز صدوق، معانى الأخبار، تھران،
. مکتبة الصدوق - مؤسسة دار العلم، 1379 ه'. ق، ص 65
6- ابو جعفر محمد بن جریر الطبرى، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص
223.
7- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 345 - شیخ عبد لله الشبراوى، الاتحاف بحبّ الأشراف، ط 2، قم،
179. - منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص 178
8- ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص . 243
196. - 9- ابن طقطقا، ھمان کتاب، ص 243 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص 195
کیفیت کشتھ شدن معتز بھ گونھ ھاى دیگر نیز نقل شده است، ر.ک بھ: سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد،
مکتبة المثنى، 1383 ه'. ق، ص 360 - مسعودى، مروج الذھب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص . 97
10- دکتر ابراھیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمھ ابوالقاسم پاینده، چاپ چھارم، تھران، انتشارات جاویدان،
1360 ه' ش، ج 3، ص 377 - مسعودى، مروج الذھب، بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 96 و 103 - ابن طقطقا،
الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص 246 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص
233 و 234 - سیوطى، تاریخ الخلفأ، ص . 362
11- ابن اثیر، ھمان کتاب، ص 234 - ابن طقطقا، ھمان کتاب، ص 246 - دکتر ابراھیم حسن، ھمان کتاب، ص
377.
12- مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانیة، تھران، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص 313 - مسعودى، اثبات الوصیة،
الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه .'ق، ص . 245
بود . « فرزند متوکل بن معتصم « معتمد » و « وافق بن معتصم » 13- مھتدى فرزند
14- سیوطى، تاریخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مکتبة المثنى، ص 363 و - 367 مسعودى، مروج الذھب،
بیروت، دار الأندلس، ج 4، ص 123 و . 131
15- ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص 250 - دکتر ابراھیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام،
ترجمھ ابوالقاسم پاینده، ج 4، انتشارات جاویدان، 1360 ه'. ش، ج 2، ص . 378
16- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 197 - ابن شھر
آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422 - کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة
الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 503 -شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 338 - طبرسى، اعلام
الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 376 - فتّال نیشابورى ،روضة الواعظین، ط 1، بیروت، مؤسسة الأعلمى
للمطبوعات، 1406 ه'. ق، ص 274 - سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403
ه'. ق، ج 2، ص . 43
17- ابن شھر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 434 - محمد بن جریر طبرى،
دلائل الامامة، ط 3، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص - 226 مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تھران،
المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص . 251 البتھ، بر رغم نیت پلید خلیفھ، ھر بار امام رفت و آمد مى کرد،
ھزاران نفر جمعیت مشتاق، در مسیر حرکت امام اجتماع مى کردند، و آن چنان غلغلھ شادى بھ راه افکنده و ابراز
احساسات مى کردند کھ از کثرت جمعیت، راھھا بند مى آمد و عبور و مرور قطع مى شد، و بھ محض آنکھ حضرت
را مشاھده مى کردند کھ از کثرت جمعیت، راھھا بند مى آمد و عبور و مرور قطع مى شد، و بھ محض آنکھ حضرت
را مشاھده مى کردند سر و صدا خاموش مى شد و براى حضرت راه باز مى کردند، و پس از عبور امام، وضع بھ
). حال طبیعى بر مى گشت (ر.ک بھ: سھ مأخذ یاد شده و نیز غیبة شیخ طوسى، تھران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص 29
18- اینجا ممکن است این سؤال پیش آید کھ با وجود ضعف و تزلزل دستگاه خلافت، و تسلط ترکان و موالى بر
امور مملکت، چگونھ فشار و اختناق در مورد امام بھ ھمان شدّت ادامھ داشت؟
در پاسخ باید گفت: اگر نگرانى از ناحیھ قدرت معنوى امام، منحصر بھ شخص خلیفھ یا اطرافیان او بود، کار سھل
بود و امام مى توانست از راھھاى گوناگون، بھ فعالیت سرّى بپردازد، ولى این بیم و نگرانى بر یک طیف وسیع
سیاسى سایھ افکنده بود کھ خلیفھ ھم جزئى از آن بود، و این طیف بقیھ سردمداران و ھمھ کسانى را نیز کھ بھ نحوى
با حکومت، منافع مشترک داشتند، شامل مى شد، بھ ھمین جھت مخالفت و اعمال فشار و محدودیت در مورد امام،
ویژگى اصلى خط حاکم بر کشور محسوب مى شد و حتى با قتل خلیفھ اى، و جایگزینى خلیفھ اى دیگر تغییر
نمى یافت !
19- مجلسى، بحار الأنوار، ج 50 ، ص . 311
20- مجلسى، ھمان مأخذ، ص . 313
21- شیخ طوسى، کتاب الغیبة، تھران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص . 134
22- ابوھاشم جعفرى از نسل جعفر طیّار (سمعانى، الأنساب، ج 1، ص 67 ) و اھل بغداد بود و از چھره ھاى بسیار
درخشان و گرانمایھ شیعھ و از یاران بسیار صمیمى امام جواد و امام ھادى و امام عسکرى - علیھم السلام - بھ
- شمار مى رفت و نز د آنان مقام ومنزلت والایى داشت (محمد تقى شوشترى، قاموس الرجال، ج 4، ص 255
258 ) او کھ مردى آزاده و شجاع و بى باک بود، در سال 252 ه' در بغداد بازداشت، و بھ زندان سامرّأ منتقل گردید
). (خطیب، تاریخ بغداد، ج 8، ص - 369 سمعانى، الأنساب، ج 2، ص 67
مرتبط بوده است (الغیبة، « عبد لله بن محمد عباسى » بھ گفتھ شیخ طوسى، زندانى شدن او و ھمراھانش، با قتل
تھران،
مکتبة نینوى الحدیثة، ص 136 ). طبرسى مى گوید: او در سال 258 ه'. ق با امام عسکرى و گروھى از علویان در
زندان بوده است (اعلام الورى، ص 373 ). خطیب بغدادى و سمعانى، در گذشت او را در سال 251 نوشتھ اند .
23- ابن صباغ مالکى، الفصول المھمة، ط قدیم، ص 304 - شبلنجى، نور الأبصار، قاھره، مکتبة المشھد الحسینى،
- ص 166 - على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 222
طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 373 - ابن شھر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم،
کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص . 437
24- ابن شھر آشوب، ھمان کتاب، ج 4، ص . 433
25- مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص . 269
26 (مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المکتبة الحیدریة، ص . 243
27- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ص . 216
28- شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الحسن العسکرى،، بیروت، دار الکتاب الاسلامى،، 1409 ه'. ق، ص . 181
29- رجال، ط 1، نجف، المکتبة الحیدریة، 1381 ه'.ق، ص 427 بھ بعد/
بوده است و نھ خود اسحاق، و بنا بھ « یعقوب » 30- فیلسوفى کھ چنین کتابى نوشتھ بوده، پسر اسحاق کندى بنام
حاکم کوفھ در زمان سھ نفر از خلفاى عباسى یعنى مھدى و ھادى و ھارون « اسحاق » ،« محمد لطفى جمعھ » نوشتھ
بوده است (تاریخ فلاسفة الاسلام فى المشرق و المغرب، المکتبة العلمیة، ص 1). گویا نام پدر و پسر با ھم اشتباه
شده و یا در موقع نقل و استنساخ، نام پسر از قلم افتاده است/
31- الأن جئت بالحق و ما کان لیخرج مثل ھذا الامن ذلک البیت/
نوشتھ ابوالقاسم کوفى نقل « التبدیل « ج 4، ص 424 ) از کتاب ) « مناقب » 32- این قضیھ را ابن شھر آشوب در کتاب
کرده است برخى از دانشمندان معاصر، در صحت این قضیھ ابراز تردید نموده و نوشتھ اند: این قضیھ نشان مى دھد
کھ کندى در یک بى ثباتى فکرى بھ سر مى برده و بھ اسلام عقیده نداشتھ است، و این موضوع گرچھ امکان پذیر
است، اما چون تنھا در کتاب ابوالقاسم کوفى آن ھم بھ صورت مرسل (بدون سند) آمده و ابن شھر اشوب نیز از او
نقل کرده است، نمى توان براى اثبات قضیھ تاریخى بھ آن اکتفا کرد (محمد الصدر، تاریخ الغیبة الصغرى،
)/ ص 196
اما با توجھ بھ گوشھ ھایى از تفکر کندى کھ در کتب مربوط بھ تاریخ فلاسفھ اسلامى آمده، چنین قضیھ اى بعید بھ
اما گاه ...»: ضمن تحلیل مبانى فکرى و فلسفى وى نوشتھ اند « خلیل الجر « و « حنا الفاخورى » نظر نمى رسد. چنانکھ
شود کھ میان تعلیمات فلسفھ و آیات قرآن تناقضى مشھود شود، و این تناقض است کھ پاره اى را بھ مخالفت با فلسفھ
واداشتھ است. کندى حل این مشکل را در تأویل آیات یافتھ است. او مى گوید: کلمات عربى را یک معناى حقیقى است
و یک معناى مجازى، و بدین طریق متفکر مى تواند از منطوق برخى آیات، معانى مجازى آنھا را از راه تأویل
تاریخ فلسفھ در جھان اسلامى، ترجمھ عبد المحمد آیتى، تھران، چاپ دوم، کتاب زمان، 1358 ه'.ش، ) «... دریابد
)/ ج 2، ص 380
33- شبلنجى، نور الأبصار، قاھره، مکتبة المشھد الحسینى، ص . 167 و نیز ر.ک بھ: ابن شھر آشوب، مناقب آل
أبى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 425 - على بن عیس الاربلى، کشف العمّة، تبریز، مکتبة بنى
ھاشمى، 1381 ه'.ق، ج 3، ص - 219 ابن حجر الھیتمى، الصواعق المحرقة، قاھره’ مکتبة القاھرة، ص 207 - ابن
/305 - صبّاغ المالکى، الفصول المھمة، ط قدیم، ص 304
- 34- طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکرى، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371 ه'.ش، س 223
/102 ،78 ، 226 و نیز ر. ک بھ: الشیخ محمد حسین المظفر تاریخ الشیعة، قم، مکتبة بصیرتى، صفحات: 62 .
35- ظاھراً مقصود، احمد بن اسحاق رازى، یکى از بزرگان شیعیان اھل رى، و یکى دیگر از نمایندگان امام
)/ عسکرى است. (ر. ک بھ: حیاة الامام العسکرى، شیخ محمد جواد طبسى، 332
575 ، حدیث - 36- طوسى، اختیار معرفة الرجال (معروف بھ رجال کشّى)، مشھد، دانشگاه مشھد، ص 580
323 این نامھ بھ اختصار در تحف . - 1088 مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تھران، 1395 ه'.ق، ج 50 ، ص 219 -
العقول (ص 484 ) نیز آمده است/
/ 37- طوسى، ھمان کتاب، ص 580 ، حدیث 1089
/ 38- طوسى، ھمان کتاب، ص 580 ، حدیث 1089
39- نجاشى، فھرست اسمأ مصنفى الشیعة، قم، مکتبد الداورى، ص 66 - شیخ طوسى، الفھرست، مشھد، دانشکده
/ الھیات و معارف اسلامى، 1351 ه'.ش، ص 23
/ 40- طبسى، حیاة الامام العسکرى، ص 333
/ 41- ج 50 ، ص 323
/ 42- دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم منشورات الرضى، 1363 ه'.ش، ص 272
/ 43- طبرسى، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350 ، ص 257
44- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 351 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تھران، دار الکتب
الاسلامیة، ص 445 - تسترى، شیخ محمد تقى، قاموس الرجال، الطبعة الثانیة، قم، مؤسسةالنشر الاسلامى التابعة
/ لجامعة المدرسین، ج 1، ص 316 - کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج 1، ص 518
45 طوسى، اختیار معرفة الرجال، مشھد، دانشکده الھیات و معارف اسلامى، 1348 ه'.ش، ص 532 ، حدیث
1015 - تسترى، ھمان کتاب، ج 1، ص . 315 عَمرى بعدھا بھ وکالت از طرف حضرت صاحب الزمان - عج -
منصوب گردید و ما بھ خواست خدا در بخش آینده پیرامون عظمت و فضیلت او سخن خواھیم گفت/
بوده است، « ابوالحسن » 46- ابو الأدیان على بصرى، در اواخر قرن سوم ھجرى در گذشتھ و کنیھ او در اصل
نامبرده بھ این جھت بھ ابوالأدیان شھرت یافتھ بود کھ با پیروان تمام دینھا مناظره مى کرد و مخالفین را مجاب
، مى نمود (مدرس تبریزى، محمد على، ریحانة الأدب، چاپ سوم، تھران، کتابفروشى خیام، 1347 ه'.ش، ج 7
)/ ص 570
انتخاب ابوالأدیان براى انجام این مأموریت، نشان مى دھد کھ حضرت افراد ویژه اى را بھ این کار مى گمارده است/
47- ابن شھر اشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 425 - مجلسى، بحار الأنوار،
ج 50 ، ص 317 - فیض کاشانى، معادن الحکمة فى مکاتیب الأئمة، قم مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة
/ 1409 ه'.ق، ج 2، ص 265 ، المدرسین، ط 2
48- فیض کاشانى، ھمان کتاب ص 264 - مجلسى، ھمان کتاب، ص . 317
49- حسن بن على بن شعبة، تحف بالعقول، ط 2، قم مؤسسة بالنشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین، 1363
/ ه'.ش، ص 486
/ 50- مجلسى، ھمان کتاب، ص 331
51- عثمان بن سعید بعدھا بھ افتخار نمایندگى امام دوازدھم در غیبت صغرى نائل گردید و ما بھ خواست خدا در
بخش نمایندگان امام دوازدھم شرح حال او را خواھیم نوشت/
شیخ طوسى، الغیبة، تھران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص 214 - حاج شیخ عباس قمى، سفینة البحار، تھران، h2>-
/ کتابخانھ سنائى، ج 2، ص 158
/ 53- ابن شھر آشوب، مناقب، قم کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 427
54- درباره شخصیت و فضیلت ابو ھاشم جعفرى در چند صفحھ پیش، توضیح دادیم/
55- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 343 - ابن شھر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفرشى
مصطفوى، ج 4، ص 439 - مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1373 ه'.ق، ص 242 - سید محسن
امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه'.ق، ص 40 - طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار
/ الکتب الاسلامیة، ص 372 - کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج 1، ص 508
56- ابن شھر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مطصفوى، ج 4، ص 431 - على بن عیسى الاربلى،
/ کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'.ق، ج 3، ص 218
57- ابن شھر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مطصفوى، ج 4، ص 431 - على بن عیسى الاربلى،
/ کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'.ق، ج 3، ص 218
58 على بن جعفر از دوستداران صمیمى و یاران ویژه و بسیار مورد اعتماد امام ھادى و امام عسکرى - علیھما
السلام - و از کارگزاران آن دو بزرگوار بوده است. او بھ جرم نمایندگى از طرف امام ھادى، توسط متوکل عباسى
مدتى زندانى گردید و پس از آزادى، بھ امر امام، بھ مکھ رفت و در آنجا مقیم گردید. گویا او ھمچنان در مکھ بوده
کھ انفاق او را ابوطاھر دیده است.ر.ک بھ: شریف القرشى، باقر، حیاة الامام العسکرى، دار الکتاب الاسلامى، ص
156 - شیخ طوسى، مأخذ گذشتھ، ص 212 - ما مقانى، تنقیح المقال، تھران انتشارات جھان، ج 2، ص - 155
272 - شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال (معروف بھ رجال کشّى)، مشھد، دانشگاه مشھد، 1348 ه'.ش، - 271
/ ص 523 و 607
این « مناقب » 59- طوسى، الغیبة، تھران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص . 212 این روایت با مقدارى تفاوت، در کتاب
شھر اشوب نیز نقل شده است، ولى بھ نظر نگارنده آنچھ در غیبت شیخ طوسى نقل شده بھ صحت نزدیکتر است/
/ 60- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'.ق، ج 3، ص 217
/ 61- على بن عیسى، ھمان کتاب، ص 216
/ 62- طبرسى، احتجاج، نجف المطبعة المرتضویة، 1350 ، ص 257
/ 63- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 351 - اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 445
/ 64- طبرسى، اعلام الورى، ص 448 و 449
/ 65- طبرسى، اعلام الورى، ص 448 و 449
66- ابن شھر آشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 435 - على بن عیسى الاربلى،
.211 ، کشف الغمّة، تبریز مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3
67- ابن شھر آشوب، ھمان کتاب، ج 4، ص 425 - حاج شیخ عباس قمى، الأنوار البھیة، مشھد، کتابفروشى
جعفرى، ص 161 - تتمة المنتھى، چاپ دوم، تھران، کتابفروشى مرکزى، 1333 ه'. ق، ص 299 با اندکى اختلاف
در الفاظ .
با توجھ بھ این کھ شھادت امام عسکرى - علیھ السلام - در سال 260 و در گذشت على بن حسین بابویھ در سال
329 یعنى 69 سال پس از شھادت حضرت عسکرى رخ داده، برخى، نگارش چنین نامھ اى را با عناوینى مانند:
بزرگمرد و فقیھ و مورد اعتماد من، از طرف امام بھ وى کھ در آن زمان جوانى بیست سالھ بوده، بعید شمرده اند،
مگر آنکھ بگوییم: وى در عین جوانى از نظر فضیلت و شخصیت معنوى در چنان رتبھ والایى قرار داشتھ کھ
شایستھ ذکر چنین القابى بوده است )تاریخ الغیبة الصغرى، محمد صدر، الطبعة الأولى، بیروت، دار التعارف
). للمطبوعات، 1392 ه'. ق، ص 196
68- طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکرى، الطبعة الأولى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413 ه'. ق، ص
121.
69- طبسى، ھمان کتاب، ص . 217
70- مسعودى، اثبات الوصیّة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعةةة الحیدریة، 1374 ه'. ق، ص . 234
71- مسعودى، ھمان کتاب، ص . 246
72- مسعودى، ھمان کتاب، ص . 238
73- حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانیة، 1363 ه'. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامى )التابعة)
لجماعة المدرسین بقم المشرّفة، ص . 487
74- طبرسى،، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الکتب الأسلامیة ص . 375
75- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 207 - مجلسى، بحار
الأنوار، ط 2، تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص . 298
76- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 340 - ابن شھر اشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى
مصطفوى، ج 4، ص 436 - مجلسى، ھمان کتاب، ص 277 - کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381
ه'. ق، ج 1، ص . 506
77- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ص - 214 شبلنجى، نور
الأبصار، قاھره، مکتبة المشھد الحسینى، ص 168 - ابن صبّاغ مالکى، الفصول المھمة، ط قدیم، ص . 303
- 78- طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 372 - ابن شھر آشوب، ھمان کتاب، ص 432
مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه'.ق، ص . 241
79- طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 375 - مسعودى، ھمان کتاب، ص 242 - کلینى،
اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج 1، ص - 510 شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى ص
344 - على بن عیسى الاربلى، ھمان کتاب، ج 3، ص . 204
80- مسعودى، ھمان کتاب، ص . 241
81- ابن شھر اشوب، مناقب آل أبى طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص . 440
82- ابن صبّاغ مالکى، الفصول المھمة، ط قدیم، ص 303 - ابن شھر آشوب، ھمان کتاب، ص 432 - شبلنجى،،
نور الأبصار، قاھره، مکتبة المشھد الحسینى،، ص 167 )با اندکى تفاوت .(
83- غِفار نام قبیلھ ابوذر بود .
84- مجلسى، بحار الأنوار، ط 2، تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص . 269
85- طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکرى،، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1317 ه'. ش، ص 136 ، بھ
نقل از کتاب الھدایة الکبرى تألیف حسین بن حمدان حضینى، ص . 386
86- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، ج 3، ص 207 - مجلسى، بحار الأنوار، ج 50 ، ص . 297
87- صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسة النشر الاسلامى )التابعة) لجماعة المدرسین، 1405 ه'. ق، ج 2، ص 384
). (باب 38
88- پس از امام رضا - علیھ السلام - در جامعھ آن روز و نیز در دربار حکومت عباسیان، امامان بعدى یعنى امام
» ابن الرضا » - جواد و امام ھادى و امام عسکرى - علیھم السلام - را بھ احترام انتساب بھ امام رضا - علیھ السلام
)فرزند رضا) مى نامیدند .
89- در بین عرب، مرسوم است کھ براى اداى احترام، افراد را با کنیھ مورد خطاب قرار مى دھند .
مى نامیدند . « رافضى » 90- دشمنان شیعیان، آنان را بھ طعنھ
91- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 338 - فتّال نیشابورى، روضة الواعظین، بیروت، مؤسسة
275 - طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تھران، دار الکتب الاسلامیة، ص - الأعلمى للمطبوعات، ص 273
377 - کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 503 - على بن عیسى الاربلى، - 376
کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 197 - پیشواى یازدھم حضرت امام حسن عسکرى
17. - - علیھ السلام - نشریھ مؤسسھ در راه حق، ص 13
92- اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الکتب الاسلامیة، ص . 367
93- حاج شیخ عباس قمى، الانوار البھیة، مشھد، کتابفروشى جعفرى، ص . 162
94- دلائل الامامة، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1383 ه'. ق، ص . 223
308 این قضیھ را مرحوم شیخ مفید در ارشاد و فتّال نیشابورى در . - 95- الفصول المھّمة، چاپ قدیم، ص 307
روضھ الواعظین و طبرسى در اعلام الورى و على بن عیسى الاربلى از قول احمد پسر عبد لله بن خاقان نقل
کرده اند. این گزارش نشان مى دھد کھ امام در جامعھ چھ موقعیتى داشتھ و حکومت عباسى چرا نگران بوده است و
نیز روشن مى کند کھ خلیفھ از برملا شدن مسمومیت و قتل امام تا چھ حد وحشت داشتھ است و لذا با زمینھ سازى
قبلى کوشیده است شھادت امام را مرگ طبیعى قلمداد کند !
96- صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسھ النشر الاسلامى،، (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، باب
- 43 ، ص 475 - مجلسى، بحار الأنوار، الطبعة الثانیة، تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص 332
333.
97- مقصود، عثمان بن سعید عَمرى از یاران نزدیک امام عسکرى - علیھ السلام - است کھ بھ مناسبت شغلش کھ
روغن فروشى بود، بھ سمّان (= روغن فروش) معروف شده بود .
98- صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسھ النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین بقم، 1405 ه'. ق، ص . 475
، 99- کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 505 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2
. تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص 329
، 100- کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 505 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2
. تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص 329
، 101- کلینى، اصول کافى، تھران، مکتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1، ص 505 - مجلسى، بحار الأنوار، ط 2
. تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'. ق، ج 50 ، ص 329
102- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنى ھاشمى، 1381 ه'. ق، ج 3، ص 199 - فتّال
نیشابورى، روضة الواعظین، ط 1 بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1406 ه'. ق، ص . 276
103- مجلسى، بحار الأنوار، ط 3، تھران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه' .ق، ج 50 ص 331 - محمد بن جریر بن
رستم طبرى، ط 3، قم، منشورات الرضى،، 1363 ه'. ش، ص 224 - صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسة النشر
الاسلامى )التابعة) لجماعة المدرسین، 1405 ه'. ق، ص . 475
(#در تنظیم و نگارش این بخش از کتاب، علاوه بر مآخذى کھ در پاورقیھا آمده، از منابع یاد شده در زیر استفاده
شده است کھ لازم مى دانم در اینجا از نویسندگان آنھا سپاسگزارى کنم: پیشواى یازدھم حضرت اما حسن عسکرى
(نشریھ مؤسسھ در راه حق). دورنمایى از زندگانى پیشوایان اسلام تألیف استاد آیت لله جعفر سبحانى - خاندان
وحى، تألیف حجة الاسلام و المسلمین سید على اکبر فزشى .
662 - سیره پیشوایان، مھدى پیشوایى، ص 615
شناخت