اسلاید شو

http://www.whc.ir/image_gallery/file/large_18223.jpg

مقصود ما از ذکر برخی از کرامات امام برای این است که به حق او آگاه شویم و این نکته را دریابیم که ائمه هدی (ع)، همه نور واحدند و از ذریتی پاک که خدا برای ابلاغ و اتمام حجتش و اکمال نعمتهایش بر ما، آنها را برگزیرد ....

 1- یکی از راویان به نام ابوهاشم گوید: محمدبن صالح از امام عسکری (ع) درباره این فرموده خدای تعالی:

لله الامر من قبل و من بعد. «امر از آن خداست از قبل و از بعد.» (سوره روم ، آیه 4)

پرسید: امام پاسخ داد، امر از آن اوست پیش از آنکه بدان امر کرده باشد و باز امر از آن اوست بعد از آنکه هر آنچه خواهد بدان امر کرده باشد. من با شنیدن این جواب با خود گفتم: این همان سخن خداست که فرمود:

(الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین)

«.... خلق و امر از آن اوست، بزرگ است خداوند پروردگار جهانیان.»(سوره اعراف ،آیه54)

پس امام رو به من کرد و فرمود: همچنانکه تو با خود گفتی: (الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین). من گفتم ... گواهی می‌دهم که تو حجت خدایی و فرزند حجت خدا بر خلقش. (سیره الائمه الاثنی عشر ، ص257)

 

2- ابوهاشم جعفری گوید: از سختی زندان و بند و زنجیر به امام عسکری شکایت بردم. آن حضرت برایم نوشت: تو نماز ظهر را در خانه خود می‌گذاری پس به وقت ظهر از زندان آزاد شدم و نماز را در منزل خود به جای آوردم. (سیره الائمه الاثنی عشر ، ص267)

 

2.jpg 

 

3- از ابوحمزه نصیر خادم روایت شده که گفت: بارها شنیدم که امام‌عسکری (ع) با غلامانش و نیز دیگر مردمان با همان زبان آنها سخن می‌گوید در حالی که در میان آنها، اهل روم، ترک و صقالبه بودند. از این امر شگفت زده شدم و گفتم: او در مدینه به دنیا آمده و تا زمان وفات پدرش در بین مردم ظاهر نشده و هیچ کس هم او را ندیده پس این امر چگونه ممکن است؟ من این سخن را با خود گفتم پس امام رو به من کرد و فرمود: خداوند حجت خویش را از بین دیگر مخلوقاتش آشکار ساخت و به او معرفت هر چیز را عطا کرد. او زبانها و نسبها و حوادث را می‌داند و اگر چنین نبود هرگز میان حجت خدا و پیروان او فرقی دیده نمی‌شود. (سیره الائمه الاثنی عشر ، ص268)

 

4- امام را به یکی از عمّال دستگاه ستم سپردند که نحریر نام داشت تا امام را در منزل خود زندانی کند. زن نحریر به وی گفت: از خدا بترس. تو نمی‌دانی چه کسی به خانه‌ات آمده آنگاه مراتب عبادت و پرهیزگاری امام را به شوهرش یادآوری کرد و گفت: من بر تو از ناحیه او بیمناکم، نحریر به او پاسخ داد: او را میان درندگان خواهم افکند. سپس درباره اجرای این تصمیم از اربابان ستمگر خود اجازه گرفت. آنها هم به او اجازه دادند. (این عمل در واقع به مثابه یکی از شیوه‌های اعدام در آن روزگار بوده است).

نحریر،‌ امام را در برابر درندگان انداخت و تردید نداشت که آنها امام را می‌درند و می‌خورند. پس از مدتی به همان محل آمدند تا بنگرند که اوضاع چگونه است. ناگهان امام را دیدند که به نماز ایستاده و درندگان گرداگردش را گرفته‌اند. لذا دستور داد او را از آنجا بیرون آوردند. (سیره الائمه الاثنی عشر ، ص268)

 

5- از همدانی روایت کرده‌اند که گفت: به امام عسکری نامه‌ای نوشتم و از او خواستم که برایم دعا کند تا خداوند پسری از دختر عمویم به من عطا فرماید. آن حضرت نوشت: خداوند تو را فرزندان ذکور عطا فرمود. پس چهار پسر برایم به دنیا آمد. (سیره الائمه الاثنی عشر ، ص269)

 

6- عبدی روایت کرده است: پسرم را به حال بیماری در بصره رها کردم و به امام عسکری (ع) نامه‌ای نگاشتم و از وی تقاضا کردم که برای بهبود پسرم دعا کند. آن حضرت به من نوشت: خداوند پسرت را اگر مومن بود، بیامرزد. راوی گوید: نامه‌ای از بصره به دستم رسید که در آن خبر مرگ فرزندم را درست در همان روزی که امام خبر مرگ او را به من رسانده بود، داده بودند و فرزندم به خاطر اختلافی که میان شیعه در گرفته بود، در امامت تردید داشت.

(سیره الائمه الاثنی عشر ، ص274)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۶
مدیرسایت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی