۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۰۴
داستانهای ائمه: امام عسکری (ع): فرزند بازوی پدر
داستانهای ائمه: امام عسکری (ع): فرزند بازوی پدر
عیسى بن صبیح مىگوید:
امام حسن عسکرى- علیه السّلام- در زندان بر ما وارد شد و من او را مىشناختم. به من گفت...
منبع: جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)،قطب الدین راوندى، قم:1378 ،صص363،364.
عیسى بن صبیح مىگوید:
امام حسن عسکرى- علیه السّلام- در زندان بر ما وارد شد و من او را
مىشناختم. به من گفت: تو 65 سال و یک ماه و دو روز، عمر دارى. و من کتاب
دعایى داشتم که تاریخ تولدم در پشت آن نوشته شده بود. به آن نگاه کردم که
همان گونه یافتم. بعد حضرت از من پرسید: آیا صاحب فرزندى شده اى؟
گفتم: نه.
حضرت، دعا کرد و فرمود: خدایا! به او فرزندى بده که بازویش باشد. و چه خوب است که کمک و یار و بازوى انسان، فرزندش باشد. و به این شعر تمثل جست:
من کان ذا عضد یدرک ظلامته
انّ الذّلیل الّذی لیست له عضد
هر کس که یاورى داشته باشد، گرفتاری او را می فهمد
و ذلیل کسى است که یاور ندارد.
گفتم: آیا شما هم فرزندى دارید؟
فرمود: به خدا سوگند! من فرزندى خواهم داشت که زمین را پر از عدل و
داد خواهد کرد. ولى اکنون وجود ندارد. و باز به شعر دیگر تمثّل کرد و چنین
فرمود:
لعلّک یوما ان ترانى
کأنّما بنى حوالىّ الاسود اللوابد
شاید تو، روزى مرا ببینى
که پسرم در کنار من چون شیر ایستاده است.
فان تمیما قبل ان یلد الحصى اقام زمانا
و هو فی النّاس واحد
چون تمیم، قبل از اینکه سنگ ریزه هاى زیادى باشند،
در میان مردم تنها بود
منبع: جلوه هاى اعجاز معصومین علیهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)،قطب الدین راوندى، قم:1378 ،صص363،364.
۹۵/۱۱/۱۳